سوتی نیستش خاطره سه سال پیش
سرزده رفته بودم خونه خاله م که پارچه شو بدم برم با کلی اصرار نشستم خالمم نشست درحال صحبت بودیم اصلا حواسمون به
پسر خاله کوچیکم نبود کجاس چند دقیقه بعد تعمیرکار ماشین لباس شویی اومده بود چون نشت داشت رفتیم آشپز خونه چشمتون روز بعد نبینه با چه صحنه ای مواجه شدیم
پسر خاله پنج سالم کل بسته نوار بهداشتی مشبک چسبونده بود به سرامیک به منظور اینکه جلوی نشت بگیره
قیافه مرده بد بخت معلوم بود خندشو داشت کنترل میکرد نزدیک بود بره رو هوا😂😂