با همسرم رفتم سوپری همسرم یواش ی چیزی بهم گفت از شدت خنده خودم رو خیس کردم گند زدم توی سوپری در کل همسرم عاااالی خیلی پایه خرابکاری مینشستم پشت موتورش با سرعت بالا توی چمران موتور رو توی حرکت میخوابند روی زمین زانومون میخورد به زمین جفتمون بچه بودیم من ۱۷ سال اون ۲۲ سال برا شوخی و خنده و اذیت میرفتیم توی فروشگاه رفاه یواشکی کلی شکلات و خوراکی میخوردیم پول نمیدادیم خیلی عادی میومدیم بیرون باهم سیگار میکشیدیم میپریدم داخل باغ ها کلی میوه میخوردیم فرار میکردیم کاری نبود که نکردیم باهم لذت دنیا رو کنار هم بردیم