بچه بودم از حدودا ۱۳ سالگی این پیگیری میکرد اونموقع خوشم نمیومد بعد ها بزرگ که شدم دوست پسرم داشتم حتی طفلک میدید من از ماشین دوست پسرم پیاده میشم اما بازم میومد میگفت تو بزار پابیایم خواستگاری رد کن فقط من بشینم یساعت نگات کنم
اما خب شخصیتامون بهم نمیحورد راستش من خیلی ازاد بودم و ایشون نظامی بودن حتی بااینکه کاملا خانوادش فرق داشت بمن گفت هرجور خودت میخوای همونجور بپوش بگرد ولی چون دوست پسرمو دوست داشتم منتظر اون وایسادم تا ازدواج کردیم