من بودم نمیدادم
عزیزم خودت بخورنوش جونت. منم دوماه فلج شدم یکیش عیادتم نیومدن.فقط زنگ زدن. بعد دوباره ی مدت بخاطرعفونت شدید ریه بستری شدم فقط خواهرکوچیکش عیادتم اومد.یکی دیش زنگ زد. همین. خیلی دلم شکست چون حالم وخیم بود.
بعدگذشت و گذشت خواهرشوهرم بستری شد بخاطر رضای خدا رفتم واونجا حتی بهم گفتن کینه نگیر ب دل نگیر . خودشون میدونستن چ غلطی کردن ولی بجای عذرخواهی این حرفو زدن با اینحال ک اگر من کینه ای بودم نمیرفتم عیادت.حالا اون فلج شدنه هیچ چون خودمم نمیخواستم کسی تو اون اوضاع منوببینه اما اون یک هفته بستری شدن تو اون وضع و نیومدنشون ب عیادت من. واقعا دلم ازشون شکست.منی ک همیشه خوب بودم باهاشون
با این کار هم شوهرتو پر توقع کردی هم خانوادشو
منتظر باش که اگر یه جا لطف نکردی دعوا راه بندازن
درکل با هرکسی مث خودش باش عزیزم
پدرم مرده
دلم خواست به مادرم وبرادرم یه کمکی کنم بعد از فوت پدرم
اخه توان خریدشون کمه
واسه مادربزرگمم خب خودش گـوسفندو بهمون داد اخه نمیشد که نذارم که
یعنی شما هم با من هم نظرید که اگه نمیذاشتم برای خواهرش
زشت میشد وشوهرم دلخور میشد؟
یعنی میگی کار درستیکردم؟
پس چرا زورم میگیره
یه سوال براخودتون چیزی تهش مونده به سه نفر ۴ یا ۵ کیلو گوشت دادی مگه یه گوسفند چند کیلو گوشت ازش در میاد
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز