عروسی داییم بود من ۸سالم بود ابجیم ۶سال
همه مشغول خود اراییی
منم ابجیمو برداشتم بردم تو اتاق که ارایشش کنم
قیچیو برداشتم که به حساب خودم چتری بزنم واسش
موهاش اومده بودن وسط پیشونیش رو به جلو
همون شبم عروسی بود هیجی دیگه من یه کتک مفصل از مامانم خوردم با گریه تو عروسی واسه خودم میچرخیدم
ابجیمم با هزارتا دوز و کلک نبردن عروسی