پرازتروما هستم ولی نمیتونم بگم بیایید درد و دل

من خانواده مهربان نداشتم بسیار بی محبت و پرتوقع ، مثلا مادرم که محبت نداشت ، پشت سرم بدگویی میکرد و فوق العاده تبعیض قایل بود بین من و برادر کوچکم که چقدر این برادر تو جمع منو و همسرم و تحقیر میکنه و چه حرفها که پشت سرمون به دروغ و ناحق نگفته ، همین عدم حمایت و بدگویی مادرم از من در اقوام و عصبی بودن و کتک زدنهای پدرم در جمع باعث شد ما عزتی نداشته باشیم مخصوصاً اینکه وضع مالی خیلی پایینتری نسبت به بقیه داشتیم و پدرم هم بسیار خسیس بود مخصوصاً نسبت به فرزندانش ، ولی برای بقیه و در ظاهر سازی خیلی خوب خرج میکرد . همسرم و مادرش خیلی اذیتم میکردند اون چهار سال اول ازدواجم ولی بعد از یه جایی به بعد که خواهرش دلایل جداییش را بیان کرد و یکی از خواهر زاده هاش هم جدا شد و دید که چقدر خودشون بدتر هستند (ظاهراً کمی متوجه شد) کنی رفتارش بهتر شد .ولی در کل کم کم رابطه ام را با خانواده همسرم قطع کردم و با خانواده خودم بالاجبار و هفته ایی یکبار رفت و امد میکنم .با اقوام که سعی میکنم تا بشه رفت و امد نکنم. خیلیبیی روحم خسته است و اینکه دلم فرزند میخواد که متأسفانه نشده .بخاطر محدودیتهای زندگیم دوستی ندارم و فقط گهگاهی تنهایی میرم کافه