الان که دارم باهاتون حرف میزنم شوهرم بیکارو ورشکسته است با کلی بدهی طلبکاراشم حکم جلب دارن هی میان دم در
اجاره خونه عقب اوفتاده یکم محصول کشاورزی داشتم که گفتم اون یکم شاید بهم پول بده صبح بیدار شدم دیدم برف اومده همه نابود شد یعنی الان که به این پول اینهمه احتیاج دارم
یعنی خدا نخواد بده نمیده حالا هرچی هم تلاش کنی اگه بخواد بده هم با کمترین تلاشی میبینی همه چی درست میشه
فقط خندم میگیره جوونتر که بودم به خاطر چه چیزایی تو زندگیم حرص خوردم یا گریه کردم دو سال پیش که بابام مرد فکر کردم بالار از مرگمصیبتی نیست اما حالا میبینم نه
شایدم همه چیز از اول مشخص شده حتی اینکه تو چه خانواده ای تو چه کشوریی بدنیا بیای اینکه باید چی داشته باشی چی نداشته باشی
مطمینم خدا همه چی رو از قبل نوشته ما فقط دست و پا میزنیم