انگار من آدم نیستم انگار نیاز ندارم با کسی حرف بزنم آخه مگه هرکی با یه نفر دیگه دوست میشه و ازدواج میکنه بدبخت میشه هر کی ام ازدواج سنتی میکنه خوشبخت میشه برو بابا انقد ما رو تو خونه نگه داشت مث سگ فقط یه غذا میدادن میگفتن دهنت بسته باشه هیچ وقت نذاشت من کلاس برم خودم برم بیرون همش میگفتن جنس مخالف زیاده اگه باهش دوست بشی چی ال بشه فلان بشه هیچ وقت به من اعتماد نداشتن حالا من بعضی وقتا ناشناس چت میکردم بعد مامانم اومده میگه تو دریده ای فلانی بسه دیگه خفه شدم هیچ اختیاری از خودم ندارم هیچ وقت نگفتن نظر تو چیه چه تو انتخاب لباس چه رشته چه هر کوفتی فقط بشین تو خونه داداشت پسره فرق داره میره این کلاس اون پسره فرق داره باید آداب معاشرت یاد بگیره اون پسره باید مهارت پیدا کنه گفتم میخوام برم کلاس آرایشگری کامپیوتر گفتن خراب میشی راه دوره اصلا تو استعدادشو نداری بسه دیگه
حالا من برای فرار از اون خونه ازدواج کردم اینجا بدتر از قبلی.
البته که انتخابمم درست نبود چیکارکنم دوباره واسه فرارازاینجا برم جایی که قبلا ازش فرارکردم😪☹️😞
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
45 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز