منم خیلییی وابسته به خانواده بودم . لحظه ای نیس که بهشون فکر نکنم دلم پر میزنه براشون بابام خیلیییی مهربونه و عاشق منه.خیلی بخاطر من غرورش شکست بمیرم براش الهی خیلی کوتاه اومد در مقابل همسرم ولی اون روز به روز پر رو تر شد
خونه به خواهرم اجازه داده بودن به ما ندادن در عوض کمک کردن به همسرم برای خرید خونه ...خرج عروسی مون رو پول تالار رو دادن ...هییییییچ دخالتی هم هیچوقت توی زندگی من نداشتن...ولی آخرین بار همسرم گفت پول قرض بدن برای خرید مغازه بابام گفت ندارم و نداد همسرم هم همون موقع به من گفت خانوادت فرق میزارن و تورو دوست ندارن و کلا قطع ارتباط کرد منو
اسی یه مدت خودتو بزن ب مریضی
یا فیلم بازی کن خودتو همش ناراحت نشون بده شبا آروم آروم گریه کن یه طور رفتار کن اونم بفهمه تو ناراحتی
ببین فقط اگ قهرم میکنی خونتو ترک نکن هرگز ......اینو همیشه پدرشوهر خواهرم ب خواهرم میگ و میگ ک من مردم مردا خوب میشناسم حتی اگ شوهرت خیلی دوست داشته باشه حتی اگ پاک و فرشته باشه قهرم میکنی خونتو ترک نکن بیرون خونه پر از گرگایی هستش ک ممکنه شوهر بلغزه ب بهونه دردودل بعد برگردی خونه ببینی بچه نیس جاشم تره
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
55 ثانیه پیش
55 ثانیه پیش
56 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز