یک سال دوست بودیم بعدش اومدن خواستگاری وما بعد مدتی محرم بودیم
من همش نگران بودم بهم دست درازی کنه 😐
استرس می‌گرفتم
شهر مون جدا بود
چندین و چند بار هم با هم تنها بودیم و می‌رفتیم و میومدیم
اما نگران بودم 😐😐
واقعا تپش قلب می‌گرفتم 😐🤦
چقدر اسکل بودم 😐
خداروشکر از اون دوران سمی تموم شدم 😂🤣
و اما الان..
کاش بدونم هدفت چیه 4 بار تاپیک زدی
آره من بعد دوستیمون چون تو تلگرام دوس شدیم راهمون ب شدت دور بود بدون هیچ عکس و فلان وقتی اومد شهرمون همونجا شب اول عقد کردیم با اینک عقد کردیم تا ده شب اول اصلا حتی تو یک اتاق نمیخوابیدیم همه میگفتن مگ قهرین؟میگفتم ن ...با یک زنداییم ک خیلی راحتم بهش گفتم میترسم بهم تجاوز کنه انقدر خندید بعد بهم گفت چی ب چیه بااازم مث خنگا میترسیدم فقط میدونی چیه بزرگترین اشتباه من این بود ک شب عقد لباس مجلسی بلند و ساده پوشیدم بدتر اینک مشکی بود همه بهم گیر دادن ک چرا مشکی پوشیدی جشن عقدته برو دربیار من درنیاوردم زندگیم ک سیاه شد بماند شوهرمو هم زود از دست دادم اینو گفتم ک بعضی چیزا ک قدیمیا میگن از رو تجربه و هرگز شب جشناتون لباساتون حتی اندازه یک نقطه مشکی نداشته باشه کاملا سفید بپوشین .....انشالله انشالله از زندگیه همه برا همیشه ب دور باشه
