مثل من😔بارها خوردم میکرد...ولی حفظ ظاهر میکردم پیش خانواده ها...
بارها و بارها میرفتم منت کشی برای قهری که به خاطر بهونه گیری هاش بود... بازم پسم میزد...انقد بغضمو قورت دادم خدا میدونه...دردی که تو دلمه انقد بزرگه که فقط با رها کردنش آروم میشم
صحبت یه عمر تحمله...یه عمر...
چقد خام و نپخته بودم...حتی یه لحظه هم فکر نمیکردم فکرش تو خونه یه مرد دیگه س...پیش یه آدم سطح پایین و خیابانی...خدا میدونه چقدر از اون اشغال سرم...مشاور بهم گفت کاش نصیب هم میشدن تا از خجالت هم در میومدن...
ووووولیییییی چند ساله که قضیه برام رو شده
انقد قوی شدم...انقد خدا بهم قدرت داده...اون آدمی که خردم میکرد الان تو خونه یه مهمون ناخوانده س که من در کمال خونسردی باهاش کنار میام...
فقط گاهی جوش میارم و باید رفتارمو بیشتر کنترل کنم...تا بچه هام آسیب نبینن...حالم از محبتهاش به هم میخوره...ولی با خودم میگم اون همسر خوبی برام نبود اما برای بچه هام پدر خوبیه...منم به خاطر خدا و بچه هام بازم تقیه میکنم...