چه بدتر که دست بزن هم داشته...
همسر من در طول زندگیم که کم هم نیست... شاید انگشت شمار دست روم بلند کرده...بیشتر برای اینکه من لال بشم و ساکت خودزنی میکرد...اینجوری کنترلم میکرد...
چه خوب گفتی آدمی که در مقابل محبت و سازش طرف مقابلش جبهه بگیره مطمعنا یه مسأله ای داره...
یادمه اون زمانها که رفتم پیش مشاور بهم گفت همسرت آدم نرمالی نیست...و بهم گفت که تو خیلی سازگاری داری...اونوقتا منم با خودم میگفتم خوب مدلش عصبیه و باید کوتاه بیام...ولی نمیدونستم که دلش یه جای دیگه گرمه...
گاهی شک میکردم ولی خودمو قانع میکردم که امکان ندارد...امکان داشت و اون مشاور و یار غار یه خراب بود... اون نخ میداد همسرم هم پایه بود...
لطفا اجازه نده سرنوشت من برات تکرار بشه...من بعد یه عمر به دانایی رسیدم و بزرگ شدم و تغییر کردم...
تو از همین الان دستت رو بذار روی زانوت و اشتباهات رو جبران کن قبل اینکه پاسوز یه بچه بشی...
سرد شو سرد سرد...انگار هیچوقت تو زندگیت نبوده
اون دندون لق رو بکن بنداز دور...
دلش به حال خودش بسوزه که قدر آدمی مثل تو رو تو این زمونه ندونست...
میدونید همسرم یه عمر محبتامو ندید...الان حسرت به دله تو چشاش زل بزنم...
من فقط تونستم با رها کردنش آروم بشم...زیر یه سقفیم ولی دیگه فرسنگها ازش دورم...
الان کوچکترین محبتمو میبینه و پشیمونه ولی اون دوراشو زده تا ته اشتباهش رفته و اومده...برام مرده...از خدا میخام از زندگیم بره...ولی بچه هام ضربه نبینن...نبودنش برام مایه ارامشه...میبینی آخر سازگاری و تحمل منو...
ولی سعی کن کینه نداشته باشی...دلتو به خدا وصل کن خودش نور به دلت میندازه...
کینه خودتو آزار میده...
برادرش کنار ...برو دنبال سرنوشت و موفقیت خودت...خوشبخت شو...زندگی خیلی کوتاهتر از اونیه که صرف یه آدم اشتباهی بشه...