خب آشنایی منو نامزد فعلیم از اون روز تو دانشکده شروع شد
اون روزی که ایشون اومده بود مدارک ارشدش رو بگیره چون قرار بود بره خارج از ایران
من اون موقع ترم اولی بودم و کله ام بود قرمه سبزی میداد و تو عشق و عاشقی بودم شدید
ایشون منو میبینه و به من علاقمند میشه درحالی که تازه از نامزدش جدا شده بوده
اون روز من در کتابخونه داشتم به یه گربه که همه اونو بچه ی من میدونستن غذا میدادم که اومد و باهام حرف زد
من حتی اسمشو نپرسیدم
وقتی هم پرسید اسممو منم اسممو بهش نگفتم