دوماهه بخاطر اعتیاد شوهرم جداشدم ۲۶سالمه ی پسربچه ۱ساله دارم که حضانت دائمی باخودم دیروز خواهرم تواینستا کلیپ گذاشته بوداهنگ شادمیخوند من پسرم رقص خیلی دوست داره ی دفعه شروع گردم رقصیدن پسرم نگاه میگرد میخندید بابام یهو آمد چایی بخوره دید دارم میرقصم برگشت گفت این نرقصه من برقصم انگار نه انگار زندگیش خراب شده دودمانش به بادرفته اخه مگه من دوست داشتم اینجوری بشه ازدرون داغونم ولی نمیتونم مدام گریه کنم که روحیه بچه امم داغون میشه
مهریه چی گرفتی
بگو اتفاقا زندگیم از این به بعد قشنگ تر شده
برقص بابا چیکار داری
شوهر معتادم ناراحتی داره
اهمیت نده هرچی ام بگه باز حرف خودشونو میزنن
آره واقعا حرفای خانواده عذاب دهندست
جای اینکه از نجات دخترش خوشحال باشه، از شادی و ارامشش ذوق کنه،،،، ای بابا
برید تو اتاق با بچت بیشتروقتها
اشتباه کردی حضانت بچه را گرفتی
عزیزم به دل نگیر پدرته نگران و ناراحته از دلسوزی گفته
امیدوارم بهترین اتفاق ها برای خودت و بچه ت بیفته 🌷
نذار هیچ احمقی ناراحتت کنه حتی اگه پدر باشه
چون ۳ سال پیش میگفت جداشو بچه هم نداشتم ولی من به امیدتغییرش جدانشدم حالا که بابچه جداشدم ناراحت اینکه که زندگیم خراب شده بچه بی پدر شد واینکه میگه چرااون موقع جدانشدنی بچه هم نداشتی الان پاسوزبچه میشی تااخرعمرت تنهامیمونی توخیلی جوونی حالا شده چیکارکنم من همش گریه کنم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
6 ثانیه پیش
9 ثانیه پیش
10 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز