از خاطرات بی پولیت بگو

شکر خدا بله دستمون به دهنمون میرسه حداقلش اینه که الحمدالله محتاج کسی نیستم قربونش برم خدا هوامونو تا الان داشته انشاالله بعد از اینم خواهد داشت🤲🤲🤲

اسی این روزهات میگذره و پولدار میشی مطمعن باش خدا خیلی عادله زمان برات میچرخه عوض میشه بزار چندتاشو بهت بگم امیدواربشی 

مامانم بهم ۵۰۰ پول تو جیبی میداد برا مدرسه بعد میگفت خرجش نکن جمع کن لباس بخر با ۵۰۰ هم فقط ی خوراکی میشد خرید ی بار جمع کردم بعد خرجش کردم چقدر سر اون کتک خوردم ک یادم نمیره هیچوقت از مامانم ک میگفت جرا خرجش کردی پولی ک حق خودم بود 

نامزد بودم با مانتو زیر بغل پاره اومدم مهمونی خونه نامزدم از خجالت اب میشدم 

تو مدرسه کیف از این ساده و ارزون ها بود یکی از دوستام مسخرم کرد چقدر دلم شکست و گریه کردم 

ب قول تو پول خوراکی نداشتم اخر زنگ ها ضعف میکردم با اون حال میومدم خونه میدیدم ناهار نیست تخم مرغ میخوردم 

ن اتاقی داشتن ن اسباب بازی ن چیزی هیچی 

ولی الان خونه دارم ماشین دارم ب اسم خودم همیشه تو حسابم پول هست لباس خوب میگیرم غذای خوب میخورم 

مطمعن باش روزگارت عوض میشه همیشه تو این حال نمیمونی حالا اون دوستم ک میگفتم مسخرم میکرد و تو مدرسه همیشه پز میداد چون ی دونه دختر بود و همچی داشت الان هیچی نداره  من برعکس اون شدم 

ن ولی از نداری میگفت پولاتو جمع کن تا ی لباس درست حسابی داشته باشی من مستقل نشدم یعنی سرکار نمیرم ولی خدا ی جوری برام چید ک الان شوهرم همه چی برام میگیره عوض اون سال ها درمیاد برا همون میگم مطمعن باش عوض میشه زندگی توهم حالا یا ازدواج میکنی یا ی کار خوب برات پیدا میشه یا از هر راهی ک خدا بخواد این روزهات میگذره غصه شو نخور خدا خیلی مهربونه

دقیقن یادمه ماه رمضون مامان و بابام روزه بودن اون روزی افطار چای شیرین خوردیم ،کل ماه رمضون من حسرت می‌خوردم همه دور بری ها زلوبیا بامیه اینا دارن سر سفرع ما نداریم ،من بابام مغازع دار بود همیشه داشتیم ولی اون سه سال کوفتی که مغازع جمع شد سخت گذشت بع همه ما خیلی سخت ولی خداروشکر باز خوب شد وضع مون