2777
2789
عنوان

از خاطرات بی پولیت بگو

| مشاهده متن کامل بحث + 1576 بازدید | 115 پست

من سوم دبستان بودم اون زمانا مثل الان نبود ک حسرت ی بارون داریم یادمه بارون شدید میبارید و من چترنداشتم اون دوتا دوستم داشتن رفتم زیر چترشون گفتن بروکنار ب بابات بگو برات بخره ک بچش مریض نشه تااومدم خونه خیس شدم سرماخوردم پدرم پول نداشت بخره یبارشم زنگ هنر بود امتحان نقاشی داشتیم من مدادرنگی نداشتم از دوستم استفاده کردم گفت مامانم گفته مدادات کوچیک میشن ب دوستت نده!دیگ از مدادا من استفاده نکن رفتم خونه کلی گریه کردم اخرش برام نخریدن تامدتها بعد خواهرم ۶تا ازین بدرد نخورا جایزه گرفت از مدرسه باهم استفاده میکردیم🥺یادم میاد قلبم میشکنه کل زندگیم حسرت و نداری بوده

لطفا برای رسیدن ب حاجتم دعام کنید انشالا حاجت روا بشید 

ما بی پول نبودیم و وضع نسبتا خوبی داشتیم ولی مادرم دخترها رو حساب نمی‌کرد و فقط پسرهاش رو دوست داشت  همیشه بهترین غذا و بهترین لباس و پول توجیبی فراوان برای پسرها بود شاید دو سال یکبار برای من لباس میخرید هیچوقت رفتار خوبی با من نداشت حتی حاضر نشد پول بده برم دانشگاه با اینکه درسم خیلی خوب بود و  مادر و پدرم تحصیلکرده بودن 

خودم رفتم سرکار و بعد دانشگاه و ..... الان جایگاه اجتماعی خوبی دارم و خدا رو شکر وضع مالیم خوبه

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

چ خوباینک حریص نیستی خوبه وگرنه شرایط سخت زندگی مخصوصا بچگی روحو روان آدمو آسیب میزنه


نه خداروشکرهم سرازدواج بااینکه پدرومادرم وضعشون خوب بودبرای جهازومراسمااصلا سخت نگرفتم الانم به کم وزیاده هرچی که باشه ونباشه قانعم وراحتم خداروهزارمرتبه شکر حسرت اون روزارم نمیخورم اصلاهیچوقتم به روی پدرومادرم نیاوردم

چیزی که بیشتر از همه اذیتم کرد این بود که هیچوقت پدر و مادرم ازم حمایت نکردن. توی بحث های کوچیکی که بین بچه‌ها پیش میاد و ۹۰درصد مواقع هم اونا مقصر بودن سریع مادر پدراشون ازشون حمایت میکردن ولی مادر من تو جمع میگفت برید بازی کنید و از من حمایت نمیکرد و این باعث شد من دنبال همسری بگردم که حامی باشه تا این خلأ رو پر کنه و امیدوارم پیداش کنم

پزشک کوچولو🩺📚

نه خداروشکرهم سرازدواج بااینکه پدرومادرم وضعشون خوب بودبرای جهازومراسمااصلا سخت نگرفتم الانم به کم و ...

برعکس منی

من موقع ازدواجم کار می‌کردم خیلی ب خودم سخت گرفتم همیشه میخواستم همه چی عالی باشه.همشم خودم گرفتم

پسر قشنگم از وقتی اومدی هر روز مامانی بهاره😍.مادر بودن حس عجیب و خاصیست. احساس میکنم قلبم جایی بیرون از سینه میتپد.                                 پسرم، مرد کوچکم، جهان برای من در تو خلاصه میشود💙💙💙   پسرم آرام دوستت خواهم داشت طوریکه هیچکس به جز خودت این حس مرا درک نخواهد کرد💙

با مداد رنگی‌های آشغالم نقاشی کشیدم و به معلم نشون دادم گفت اینا چیه برو درست رنگ بزن من رفتم نشستم دوباره مداد‌ها رو فشار دادم رو صفحه تا رنگ بده و دوباره بردم پیش معلم و دوباره اون حرفا رو زد. روم نمیشد بگم مدادهام جنسش خوب نیست رنگ نمیده. بغل دستیم مدادرنگی ۲۴رنگ داشت ولی غرورم اجازه نمیداد ازش قرض بگیرم

پزشک کوچولو🩺📚

ما بی پول نبودیم و وضع نسبتا خوبی داشتیم ولی مادرم دخترها رو حساب نمی‌کرد و فقط پسرهاش رو دوست داشت ...

علت بی پولی ما هم این بود که پدرم سر ماه حقوقش رو میگرفت و برای مغازه برادرم جنس تهیه میکرد، بعدم حق بیمه برادرم پرداخت میکرد و دیکه چیزی برای ماها نمی موند. بعدم برادرم میومد خونه و منو کلی کتک میزد و میگفت تو چرا دنیا اومدی؟ تو سربار و اضافه هستی. و من در چهل سالگی دو ست ندارم جایی برم چون فکر میکنم اضافه هستم

ولی من هر روز دارم آدم ساکت تری میشم.
انگار واقعاااا مشکلاتمون ریشه در کودکی داره🥲

من تو کودکی و مجردی مشکل مالی نداشتم ولی با عشق با همسرم که وضع مالی خوبی نداشت ازدواج کردم سه چهار سالی سختی کشیدیم ولی خدارو شکر الان به همه چی رسیدیم که اونم مدیون اول خدا بعد کمک پدر و مادرمیم

انگار واقعاااا مشکلاتمون ریشه در کودکی داره🥲

اره تاحدوی منو کسی نمیخاست حس سربار بودن داشتم همش میگفتن وای س تا دختر!!!من هنوزم حس بدی نسبت ب خودم دار

لطفا برای رسیدن ب حاجتم دعام کنید انشالا حاجت روا بشید 
علت بی پولی ما هم این بود که پدرم سر ماه حقوقش رو میگرفت و برای مغازه برادرم جنس تهیه میکرد، بعدم حق ...

مامانم روزی هزار بار میگفت کاش مرده به دنیا اومده بودی دختر نحس و آبرو بره  برادرها هم سر هر موضوعی حسابی کتکم میزدن شاید باور نکنی ولی حتی سر عطسه کردن هم کتک خوردم 

خدا برام معجزه کرد که از اون زندان مخوف نجات پیدا کردم و خوشبخت شدم

من تاحالاهرچی خواستم داشتم والان که این خاطرات رومیخونم واشکم دراومده باخودم میگم خدااینهمه نعمت به من داده ودوستام چقددرسختی بودن ومن هیچوقت درست وحسابی شکرش روبجانیاوزدم وتونمازخوندنم هم کاهلی میکنم.شک ندارم اون دنیاعاقبت خوبی درانتظارم نیس.ومطمئنم همه اونایی که یه روزی حسرت داشتن چیزی تودلشون بوده خدابراشون اون دنیاجبران میکنه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792