خدا رحمت کنه برادرتو ! خیلی سخته! شما درک میکنی! اینکه دیگه هیچ جای این دنیا نمیتونی پیداش کنی
چند شب پیش خوابشو دیدم که اومده توی خونم، گریه میکردم که داداش جان هرکاری بگی میکنم برات تو فقط بازم بیا خونه من، از بس دلم براش تنگ بود التماسشو میکردم! من این داداشمو از مامان بابامم بیشتر میخواستم! به مردن همه اعضای خانوادم فکر میکردم به جز محمد
ازدست دادن عزیز خیلی سخته ما چند ماه پیش ساعت ۱۲ شب رفته بودیم بیمارستان معدم درد میکرد دیدیم بیمارستان خیلی شلوغه تا یه پسر جوونی از بالای پشت بوم وقتی داشته ماهواره تنظیم میکرده یهو تشنج میکنه ازبالا میفته وای خدا مادرش مادرش خدایا مادر چقد بیچاره وبدبخته داشت میگفت دردت بجونم صدام کردی سرم دردمیکرد بلندشم الان اومدم بگو چی میخواستی وای خدایا وای
خدایا به بزرگیت قسم صبر هیچ مادری روبا فرزندش امتحان‌نکن
خب پس اوکی .
این عمم بسیار زیبا بوده ، پدر من دو سالش بوده عمه من همراه با مادرش میرن روستای مادری خودشون خواهرشو دیگه ندیده تا مدت های زیاد .پدربزرگ من یه ازدواج ناموفق داشتن و این عمم از خانم اولشون بود . تنها بوده هیچوقت ازدواج نکرده بوده و هیچ خواستگاری رو قبول نمیکرد ، بعد چند مدت مادرشون فوت میشه و بعد از اون افسردگی شدید میگیرن و دو بار سابقه سکته قلبی داشتن گفته بود من اگه یه بار دیگه سکته کنم میمیرم و دقیقا همین اتفاق افتاد ۵ صبح چایی رو میخواسته آماده کنه و نماز صبح هم خونده بود که در اثر سکته قلبی فوت میشن و من جسدشون رو دیدم .
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
3 ثانیه پیش
4 ثانیه پیش
4 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز