سلام.سارای عزیزم حالت چطوره ؟
چند وقته برنامه ریزی هاتو می‌نویسی ؟من چند روز نهایت یک هفته میتونم پایبند باشم
یه سوال از تو بقیه خواهرای گلم دارم.من خیلی از رانندگی میترسم،از تصادف میترسم و بخاطر این ترس نمیتونم رانندگی کنم و خیلی ناراحتم.چیکار کنم؟
وای اگه تعریف کنم بهم میخندید،وقتی شوهرم پیاده میشه کاری انجام بده زود سوییچ رو برمیدارم که اگه نیازبود ماش گفت ما
واای محیا،من‌دیشب خواب بدی دیدم برا‌مامان،از خواب پریدم‌ایه الکرسی خوندم براش....بعد صبی بهش زنگ زدم‌ک‌بگم‌مراقب خودت باش،گف ک خونه‌مامانبزرگمه.گفتم‌باش رفتی خونه بزنگ‌بهم.خلاصه خواهر زنگید گف صبی میخواستم‌از خیابون‌رد شم، یه‌ماشین‌باسرعت داشته‌میومده، اصلا انگار مامانمو‌ندیده،مامان گف آزی باخودم‌گفتم دیگه‌تمومه،زد بهم🥺
گف یدفه کنار پام ترمز زد.میگف مردم ک اونور بودن شروع کردن‌ب اون راننده دعوا کردن ک‌چخبرته، میخواستی بکشی بند۶ خدارو. محیا خداروشکر بخیر گذشت😭
آزی آپارتمانی خوبی خودش رو داره بدیم داره دیگه
بنظرم بزار بچه هات بزرگ بشن بعد برو
چون عادت کردن ب خونه ویلایی راحتن هرکاری دلشون بخواد انجام میدن
من خودم بزرگ شده خونه ویلایم ی حس و حال دیگه ای داره
ولی الان بخاطر امنیت ک شبا تنهام آپارتمانی بهتر
ولی همسایه پایینی ب مدیر ساختمون گفته بچه طبقه بالایی اذیت میکنه 😁😁😁
پسر منو میگه
آخه آزی چیکارش کنم واقعا گناه دارن بچه ها
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز