پارت_817#
مهین و چند زن دیگه، سراغم اومدن.
قیافهها رو تار دیدم، باز عق زدم و دیگه چیزی نفهمیدم.
با احساسِ دردی شدید چشمام رو باز کردم. تو تاریکی مطلق بودم. درد مثل کوه آتشفشان فواره میکرد و منو به نعره زدن وادار...
نمیتونم حرکت کنم. بدنم کوفته شده و از جاهایی که کتک خوردم، خون میاد.
دردی نداشت، شاید هم داشت. ولی درمقابل درد زایمان، نیش پشهای حساب نمیشد.
چشمام به تاریکی عادت کرد. صورت و بدنم از درد سوخت.
منو انداختن تو معدن و رفتن.
درد اَمونم رو برید... جیغ زدم و کمک خواستم، ولی کسی این پایین صدایِ منو نمیشنید.
انگار باید تنهایی بچه رو به دنیا بیارم وگرنه اون تو، خفه میشه.
با لگدی که از کشمیری خوردم کیسهیِ آب پاره شده و بچه داره به دنیا میاد. تا چند ساعت قبل، آرزوی مرگ خودم و اونو داشتم تا همراه مریم بمیرم. اما حالا تقلا میکنم که هر دو زنده بمونیم.
زندگیم تو سختترین مرحلهاش بود.
منی که تحمل درد پریودی برام سخته، حالا تو این ظلمات، درد زایمان سراغم رو گرفته، دردی که بدترین و شیرینترین درد دنیا بود.
باید پلهها رو بالا برم تا به آسانسور برسم.
با این فکر از زمین نمور معدن با کمک گرفتن از دیوارهها بلند شدم. سرم گیج رفت و زمین خوردم.
خون زیادی ازم رفته. بدنم تاب این کمخونی رو نداره ولی نباید تسلیم بشم.
باز دست به دیوارهای معدن گرفته و به زور بدنم رو بالا کشیدم.
شُرهی خون تا مچ پام رو گرفته، بلوزمو درآوردم و مچالهاش کرده و بینِ پاهام گذاشتم. با دست فشار دادم تا جلویِ خونریزی گرفته بشه.
آروم قدم برداشتم، تنها چیزی که بهم امید میده تکونهایِ گاه و بیگاهِ بچه است. هر چند کوچیک در حد حرکت یه انگشت.
عرق کردم، چند قدم که برمیدارم، وایساده و از ته دل جیغ میزنم.
بلوزم دیگه جوابگو نیست و باید زودتر میرسیدم به آسانسور.
دردی که شروع شده، بدنم رو دور میزد و جایی تمرکز میکرد، اون موقع میتونم قدمی بردارم و پلهای بالا برم.
هیچ فکرش رو نمیکردم، روزی تو این معدن مجبور به زایمان زودرس بشم.
بالاخره کورمال کورمال به بالایِ پلهها رسیدم، روی نیمکت نشستم. حتی دیگه برای داد زدن هم جونی برام نمونده.
آسانسور بالا بود. از درد و ناامیدی به قلبم چنگ زدم. نامردا آسانسور رو هم بالا فرستادن. مهین قصد کشتن هر دومون رو داشت.
اون سرباز چه پیامی برای کشمیری آورده بود؟ سر خونوادهام چه بلائی اومده؟
مغزم پُرِ سوال بود.
تمومِ قدرتم رو جمع کردم و چند بار داد زدم و کمک خواستم