من نگارم . ۲۶ سالمه . متاهلم بچه ندارم . شاغلم . درآمدم شکر خدا بد نیست . ارشد حقوق خصوصی دارم . شوهرم ۳۳ سالشه اونم شکر خدا درآمدش خوبه . دیپلم داره . زندگی خوبی داریم بچه نداریم چالش هم هست تو زندگیمون اما با وجود اخلاقای خوبش تحمل هر سختی برام آسون میشه
خواهرم نگین ۳۵ سالشه دوتا بچه داره اونم شکرخدا تازه آزمون قبول شده و میخواد به سلامتی شاغل بشه .
ما تو یه خانواده یا تفکرات مذهبی بزرگ شدیم . خواهرم به خواست پدرم ازدواج کرد . بالا پایین زیاد داشته تو زندگیش اما به خواست خدا از این به بعد زندگیش رو به راه میشه
من به خواست خودم ازدواج کردم با کسی ک پدرم صددر صد مخالف بود و تهش مجبور شد تن بده به این ازدواج . بعد این مدت هم هنوز دلش با من وشوهرم صاف نیست . و همیشه بابت این موضوع دلم میگیره و نمیدونم کی میشه مثل قبل یه خانواده صمیمی دور هم جمع بشیم و بگیم و بخندیم
این از این . برای اون چند نفری ک تو تاپیک قبلی من کارآگاه بازی درآوردن مثلا مچ منو بگیرن ک اره تو دروغ میگی و فلانی و فلان. ما اینجا فقط سرگرم شدیم گاهی یه درد و دل کردیم و اگه چیزی بلد بودیم به بقیه یاد دادیم . حالا فرضا که سر تا پای زندگیمون رو به شما هم دروغ گفتیم چی میشه مثلا ؟؟؟ من هیچوقت به خودم اجازه ندادم تاپیک های درد و دل خواهرمو باز کنم و بخونم توش چی نوشته .