عجب
آخه یه کم پیش یه تاپیک زدی که میخوام برم عروسی و چی بپوشم!
الان یادت افتاد چی اومده به سرت؟
یه کم عجیب نیست؟؟؟
هرکار کردم جلو خودم بگیرم تا دستشون کامل رو بشه نتونستم ساعت نزدیک دو شب بود رفتم بیدارش کردم گفتم پاشو خونریزی دارم حالم بده بعد که اومد پایین گفتم اینا چیه داخل گوشیت
بیخیال آبجو تو ایران درصد بالاش چهل درصده ،ولی واسه دوستش یه فکری بکن از زندگیتون بندازش بیرون
چه فعل و انفعالاتی تو سرتون رخ داد که تاپیک زدین خوشبحال خودم که بهم خیانت نشده ؟؟؟ نگفتی دل چند نفر ممکنه بشکنه
خلاصه بیدارش کردم گفتم جریان گوشیت و پیامای فلانی چیه مگه ما از این پنهون کاریا داشتیم مگه ما با هم دوست نبودیم چرا اینجوری شد دیگه حرف نمیزد و فقط گفت زنگ بزن داییم بیاد روم نمیشه باهات حرف بزنم اصلا نمیتونم نگات کنم اما بدون فقط و فقط شوخیه تا مه گفت شوخیه دوتا سیلی محکم زدم به صورتش ناخواسته
جالب اینجاست که هودش همیشه واسم تعریف میکرد فلان دوستم با فلانی رابطه داره و اینجور چیزا رو همیشه بهم میگفت اما نمیدونم چی شد
دیگه داییش اومد جاش قسم میخورد میگفت شوخی زیاد میکنه اذیت دوستاش میکنه اما من جاش قسم میخورم همه بچها میدونن فلانی اهل این برنامه ها نیست اما مسخره بازی زیاد در میاره
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز