2777
2789
عنوان

یهمتن یه بیت شعر که دوستش دارید

63 بازدید | 15 پست

یکی که خودم خیلی دوست دارم:

حواسم نبود رفته‌ای... باز دو فنجان چای ریختم.


یا یکی دیگه:

من از رفتنت غمگین نبودم... از این غمگین بودم که حین رفتن... هیچ زخمی به خاطر تقلایت برای ماندن در کنار من... بر روی تنت نبود.

آن قدر دلتنگم

که می توانم هزار دریا را

به شوق دیدارت وارونه شنا کنم

و آن قدر بی رمق

که گاه ِ رسیدن به یاد بیاورم

ضربه های تبری را

که با دستهایت بر تنم فرود آمده اند !


آن قدر به ما شدنی دوباره خوشبینم

که می توانم جوانه هایی

که بر زخم هایم روییده اند را هم ببینم

و آن قدر ناامید

که خواب ِ آخرین برگ ِ مانده بر شاخه هایم را

دلیلی برای سررسیدن زمستان تعبیر کنم !


با من بگو چگونه فراموشت کنم

وقتی که زخم های عمیق ترم بیشتر تو را به یادم می آورند

و بهار را چگونه باور کنم

وقتی که زمستانت در من شکوفه داده است

اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور              و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست

می‌رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست

می‌نشینی رو به رویم خستگی در می‌کنی

چای می‌ریزم برایت توی فنجانی که نیست

باز می‌خندی و می‌پرسی که حالت بهتر است؟

باز می‌خندم که خیلی! گر چه می‌دانی که نیست

شعر می‌خوانم برایت واژه‌ها گل می‌کنند

یاس و مریم می‌گذارم توی گلدانی که نیست

چشم می‌دوزم به چشمت، می‌شود آیا کمی -

دست‌هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟

وقت رفتن می‌شود با بغض می‌گویم نرو

پشت پایت اشک می‌ریزم در ایوانی که نیست

می‌روی و خانه لبریز از نبودت می‌شود

باز تنها می‌شوم با یاد مهمانی که نیست

مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی‌رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیستمی‌نشینی رو به رویم خستگ ...

🖤💔

اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور              و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم

ای سرو خوش بالای من ای دلبر رعنای من ، لعل لبت حلوای من از من چرا رنجیده‌ای؟


گر نگهدار من آنست که من می‌دانم،  شیشه را در بغل سنگ نگه می‌دارد


ما گر ز سر بریده میترسیدیم، در محفل عاشقان نمیرقصیدیم

یک دختر کمالگرا و جاه طلب ، عاشق رهبری و مدیریت، طرفدار دوآتیشه سوپ ، روحیه خشن ، عاشق بوکس و بدنسازی ، من مغرور و خودخواه نیستم 

ای سرو خوش بالای من ای دلبر رعنای من ، لعل لبت حلوای من از من چرا رنجیده‌ای؟گر نگهدار من آنست که من ...

شاید باورت نشه هر سه بیتو من تو رمانا خوندمممم

خیلییی دوستشون دارم!

اولی تو رمان کوئوکا بود

دومی سفر به دیار عشق

سومی یادم نیست دقیق...

هرچند دخمه را بسیار خاموش و کور میبینم

در انتهای دالانش یک نقطه نور میبینم

هرچند پیش رو دیوار

بسته است راه بر دیوار

در جای جای ویرانش راه عبور میبینم 

هرچند شب دراز آهنگ

نالین زمین و بالین سنگ 

در انتظار روزی خوش

دل را صبور میبینم

سیمین بهبهانی

از طایفه نوریم، ما تیره نمیمانیم.  آواز غم دل را با قهقهه میخوانیم.      اگر هزاران بار دیگر به دنیا بییام ،هزاران بار دیگر و با هزاران زخم از پا در آیم ، و هزاران حق انتخاب داشته باشم ،اگر از من بپرسند عشق یعنی چه هزاران بار فریاد خواهم کشید وطن.     به قول عزیز قلبم انسان بدون آزادی هیچی نیس❤❤

شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم

خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم

خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم

در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم

و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد

و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد

چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟

چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟

خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی

خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی

خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم

خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی 

مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز