همیشه فکر میکردم با عشق ازدواج میکنم و تموم مشکلات زندگی فقط مشکل مالی و اینجور چیزاست که با عشق میشه حلش کرد… فکرشو نمیکردم وارد زندگی مردی میشم که هیچوقت به زنش به دید معشوقه نگاه نمیکنه و اونو یه دختر غریبه میدونه که صرفا داره باهاش زندگی میکنه و تموم عشق و محبت خالصانش برای خانوادشه🙂هیچوقت کنارش احساس زنانگی نکردم و همه ی اعتماد به نفس و شوق زندگی رو تو وجودم کشت…مثل مرده ی متحرکی شدم که دیگه هیچی براش مهم نیس
کاش پدر مادرا میتونستن بچه هاشونو فراموش کنن تا امثال من از ترس غصه خوردنشون تن به هر خفتی ندن💔
مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.
امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.
الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه.
یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید.
من هم همینجور ولی من جدا شدم ازش . فقط اون روح روانی که ازم نابود کرد هیچوقت خوب نشد . بی اعتماد به ...
منم الان تو همین وضعیتم…هرچقدر همه ازم تعریف میکنن باز به چشمم نمیاد تو ذهنم میگم اگه خوبم چرا پس به چشم شوهرم نیومد هیچوقت؟چرا همیشه ضعفامو بزرگش کرد؟چرا هیچوقت منو نخواست؟
حالا ی دختر خانمی ک تو ی روستایی هست می خواد با ی آقایی ک من می شناسمش و زن اولش و طلاق داده و چند تا صیغه و غیره داشته ازدواج کنه دلم می خواد دختره رو پیدا کنم بگم نکن بنده خدا