خوب عزیزم نمیخوام پدرم متوجه بشه که سوهرم دوست نداره بیاد خونم ،دلش میشکنه پدرم خیلی حساسه بارها غذاش سوخته اما الکی میگه از پس خودم بر میام و فلان
بعد ببینه مهمون از سمت من میخواد بیاد خونه را به هم میریزه که مثلا بگند چه رن کثیفی
اصلا نمیدونی چه ادمیه اینقدر که هر روز ارزوی مرگشا دارم