سلام بچها من خیلی ناراحتم
مادرشوهرم تا دم در اومده باشوهرم اما نیومده بالا
چون شوهرش منتظر بودت گفت باید برم ک بابات اومده خونه کلی شوهرم اصرارکرد
من خودم میرم خونشون اما اون چون انتخابش نبودم الکی لجه باهام حتی اگه کلی احترامش کنم بازم فایده نداره
مدام دنبال بهونه ان ک بحث درست کنن جدیدا کمرنگ شدم اما چون خانواده شوهرم نمیزارم عقده هاشونو بریزن دیگه الان خیلی هار شدن..ازاینکه زندگیمون بی حاشیه باشه عصبی شدن
قضیه امروز از خواهرشوهرم این بود ک بعدرفتن مادرشوهرم زنگ زد ب شوهرم ک آره چرا مامانو تا بالا نگفتی بیاد خونت..آره بخاطر اون فلان شده مادرتو ب امون خدا ول کردی
حالا ماتقصیرمون چیه ک مادرش نیومده
از هیچی میخان بحث درست کنن
من بدبختم از هیچجا بیخبر
من فحش میخورم همش
خیلی جدیدا خواهره بی احترامی میکنه دفعه پیشم گفت زبونتو میکنم به همه جات
جلوی همه
کلی گریه کردم ولی بازم کوتاه اومدم
الان دفعه بعد چه برخوردی کنم با خواهر مادره
دیگه عادت کردن علنا بی احترامی میکنن میفهمن هیچی نمیگم پررو شدن
دفعه بعد چطوری ب خورد کنم باهاشون
اینم بگم خیلی کار بلدن
یه چی میگن دهنتو باز میکنن تا یک کلام بگی جوری پازلو میچینن ک کل گناها میفته گردنت