کلا که آشوبم ولی غروب که میشه اضطراب شروع میشه و این تایم میره به بالاترین حدش . اصلا نمیدونم چی میخوام و میخوام چیکار کنم . از ازدواج میترسم از سر کار رفتن میترسم از آینده میترسم . با خانواده م چالش دارم هم دوسشون دارم هم ازشون میترسم . الان غمم گرفته خواهرم میخواد دو سه روز بیاد پیشمون . با مادرم بحث کنه با پدرم بحث کنه هی از من ایراد بگیره که تو حواست به مادرمون نیست . عصبی بشه قیافه ش رو برافروخته و خشمگین و زشت کنه . بهش فکر میکنم استرس میگیرم . 38 ساله دارم این اختلاف نظرهاشون رو میبینم و فقط حرص میخورم و نگرانم که دعواشون نشه .
همدانى هستى؟
وِيلان اصطلاح همدانيه
چیشد که کلا منصرف شدی از ازدواج
از سر و کله زدن با یه قوم دیگه میترسم . همه اولش خوبن ولی از کجا معلوم اونجا هم برم مثل خونواده ی خودم نباشن . فکر کن هرچی که از بچگی تجربه کردم و دوباره تجربه کنم . هی من بگم هی اون بگه مادرش یه چیز بگه خواهرش یه چیز بگه بعد بچه بیاد اونم بشه یکی مثل خودم . ظرفیتش رو ندارم بابا
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز