دو تا بچه کوچیک دارم یکیشون پیش دبستانیه بدون هیچ کمکی
شوهرم خیانت می‌کنه
خواهر یک ساله خونمونه علاوه بر ریخت و پاش با ی پسر دوسته البته قصد ازدواج داره میرم بیرون باهاش مشرو. ب میخوره همش استرس دارم امروز دیگه روانی شدم زدمش الان پشیمونم فکر کنم فردا بره
بابام ی قرض نود میلیونی انداخته گردنم باید این ماه بدم دارم از استرس خفه میشم
هیچکس ب فکرم نیست
کار خونه بچه داری فکر و خیال همش عصبانیم بعد می میگن چته سگ شدی واقعا نمی‌کشم دیگه
اونوقت ازازکجا میاری قرض باباتومیدی
خوشگلم فکرشم نکن
هیچ چیز و هیچکس ارزششو نداره
بچه هات به مامان و قوی و مهربونشون نیاز دارن
روح و روانتو درمان کن
تو که از فردا خبر نداری؟
نمیدونی چی میخواد بشه
به خدا توکل کن و تلاش کن و زندگیتو ادامه بده
درست میشه
ببین ماها چقدر سعی میکنیم پشیمونت کنیم
ببین چقدر برامون مهمی
دلت واسه خانوادت نمیسوزه
با خودت مهربون باش
خودت به خودت کمک کن
با اینکارت هیچی درست نمیشه
این افکار رو بریز دور
برات حمد میخونم🫂
خواهرت خونتونه؟؟
من دلم مبخواد بمیرم
من دلم میخواد طلاق بگیرم...ولی چه کنم با۳قلوهام😔😔 دیگه تحمل این زندگی کوفتی رو ندارم
همین که شوهرت از ماندن خواهرت راضیه شاکرباش
