2777
2789

خونه مادر شوهرم بودیم و گوشی مادر شوهرم زنگ خورد و از سر سفره پاشد رفت با موبایلش حرف زد 

منو شوهرم و برادر شوهرمم غذا خوردیم و برادر شوهرم رفت نشست کنار 

شوهرمم رفت دستاشو بشوره من موندم و سفره و ۱۰ دفعه رفتم و برگشتم 

دیدم شوهرم داره می‌ره بشینه بهش گفتم سفره رو جمع کن ( هنوز سفره پهن بود، چند تا وسیله برداشت و رفت نشست) 

مامانشم اومد گفت تو برو بشین خودم ظرفهارو می‌شورم 

خانم بهش بر خورد 

من نمی‌دونم چطور بزرگ شدن انگار تو خونشون کلفت داشتن، فقط میخورن ، شوهر من تو خونه منو کلافه کرده 

خونه مامانشم که میریم انگار اسیر گیر آوردن 

به من چه بچه هاشو چطور بزرگ کرده، با کمال پر رویی میگه من خودم اینطور تربیتشون کردم، من حاضرم خودم همه کارارو انجام بدم و پسران بشینن

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



ب درک ک ناراحت شد

بخدا اصلا ناراحتیش واسم مهم نیست 

اما هر سری میریم همینطورن 

باید حتما به شوهرم بگم پاشو جمع کن 

برادرش از ما ۱۰ سال کوچکتره، میشینه نگامون می‌کنه که سفره رو جمع میکنیم ، حاظر نیست بشقاب خودشو برداره

اکثر مادرشوهرا اینطورن. فکر میکنن عنایتی کردن به خلق خدا که پسردایی شدن و این جزء کراماتشونه. اگر باور کنن بچه ای که دارن امانت خداست و همینطور عروسیشون امانت همون خداست از این کارا نمی‌کنن. و همینطور اون عده مادر زن

بهش بگو ولی من نمیتونم قبول کنم اینجوری رفتی خونش یا توام بشین یا شوهرتم صدا کن کار کنه

مشکل اینه که هر سری صداش میکنم ، دوباره دفعه بعدشم که میریم باید صداش کنم 

یه سری بهش گفتم من خونه مادر تو حکم چی دارم؟ چرا می‌خورید میرید میشینید کنار؟ 

حالا تو خونه خودمون یکم کمک می‌کنه 

خونه مامانش که اصلااااا

بخدا اصلا ناراحتیش واسم مهم نیست اما هر سری میریم همینطورن باید حتما به شوهرم بگم پاشو جمع کن برادرش ...

خواهر شوهر منم حاضر نیست کاری بکنه. میگه کار برای عروسه ما هم مهمونیم. ولی خودش خونه شوهرش نمیدونم چیکار کرد مادرشوهرش خیلی ناراضی بود و شکایت کرد. آخرش جداشدن

حالا من برعکس به همسرم میگم جمع کن مادرش کاری نداره حتی می‌خنده میگه آره پاشو جمع کن ولی مامانم اینجوری یعنی داداشم یدونه بشقاب دست بزنه سریع میگه نمی‌خواد دست نزن برو بشین 

خودت رو به خودت ثابت کن نه به دیگرانᰔᩚ
حالا من برعکس به همسرم میگم جمع کن مادرش کاری نداره حتی می‌خنده میگه آره پاشو جمع کن ولی مامانم اینج ...

مادر شوهر من ، خودش میوه میاره، جمع می‌کنه 

چای میاره، جمع می‌کنه

وقتی خونه شیم همش در رفت و آمده بعد حاظر نیست پسراش کار کنن 

فقط خواهر شوهر بزرگم، اونم اگر من باشم یه بهونه ای جور می‌کنه و میچسبه به بچه ش که کار نکنه 

بعد حالی تر از همه اینه که اگر مادر بزرگ شوهرم باشه بیا زن عموهایش و عمه هاش، به من میگن بیا بشین خودشون جمع میکنن، نمیزارن من کار کنم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز