اما بقول شما یرای خواهرش مثلا برعکسه آدم روشن فکر ولارجی میشه براخواهرش کاملا عادیه تنهابرید خرید حتما نیاز داره تنها بره کارای شخصیشوبکنه خب مگه چیه اشکال نداره اما کسی ازگل بالاترحق نداره بهش بگه چون همین بیشرف غیرتی میشه ...من براش کلفتی میکنم آخرش میگه مگهچکارکردی اما خواهرش ی ملافه بشوره وظیفه شوهرشه حتما باید کمکش کنه چراباید شوهرش بشینه وقتی اون داره توحیاط ی ملافه میشوره
اینم سخته ولی دلیی ها یا اطرافیان من به زنشون میگن خانواده من اگه حرفی زدن خودت از خودت دفاع کن چون مردها حوصله این بحثها رو ندارن خیلی ها رو دیدم که ازین مسایل فراری هستن فقط شوهر شما نیست ولی این عوضی نه اون جاها ازم دفاعی کرده نه اهمیتی داده نو مسائل غیرتی و حتی مالی
براهمین میگم نمیشه از روی نظرات بقیه برداشت کنی چون از نظر من برداشت کردی که آره کارشوهرمن درسته ...اما نه ...شما باید خودت با توجه به همه مسایلی که میدونی قضاوت کنی چون الان شما دوخط از زندگیتو نوشتی که قطعا نمیشه روی همین ی پاراگراف قضاوت کلی کرد واحیانا شمارو دلسرد کنیم
من پاش بیفته خودم میرم اما چندین رفتار ازش دیدم که برای بقیه خیلی حساسه و حداقل یه جوری نشون میده که نگرانه و پیگیری و زنگ و تلفن نه در حد شکاک بودن ها ولی در حد. اوکی کردن و اینا . برای همین می‌دونم از روشن فکری و بلند نظریش نیست از بی اهمیتی هست . هر دوش بده چه مرد بد دل و شکاک چه آدم این مدلی همه چیر نرمالش خوبه من دوست داشتم حداقل یه لحنی یا به جمله ای حاکی از اینکه نگران کنه یا اهمیتی برام قائله بگه که نگفت
وگرنه خیلی وقتها تو روز همه کارهام با خودمه و اون هم کنارم نیست طبق معمول دیگه انقد آدم بیخیال هم خیلی بده
پس چرا آدم شوهر کرده ؟ وقتی حتی حس میکنی در حد نگران شدن هم کنارت نیست خودت بری بیای تو روز تو شب با درد بی درد . خب اینجوری که آدم تنهاتره
بیشتر برای درد و دل آدم می‌نویسه وگرنه خودم می‌دونم اون چیزی که باید باشه نیست زنها حسشون خیلی قویه
باز حس میکنم علاقه و محبت شوهر شما بهت خیلی بیشتره حتی اگه در مورد خواهرش بی انصافی میکنه حس میکنم ده جای دیگه هواتو داره اینجوری نیست ؟
والا هرجا باید هوامو داشته باشه پشتم باشه نه تنها جا خالی داده دقیقا هم دست دشمنام شده و برعلیه من روبروم ایستاده ... وای شما دوران عقدی اگه میدونی طرفت رو‌اعصابته و میخوای درآینده هرروز جنگ اعصاب داشته باشی بخدا که مجردبودن شرف داره به اینجور زندگیا ...من اگه عقل الانو داشتم عمرا ازدواج میکردم مگرآدم چقدر زندگی میکنه چقدرعمرمیکنه که کنار ی آدم عوضی زندگیشو نابودکنه و پیربشه
والا آدم وقتی مجبور باشه یه کارایی میکنه که حتی تو خوابم فکرش رو نمیکرده از پسش بربیاد . منم حالت عادی اینجوری نیستم ولی اون شب انقدر حالم بد بود که یه ثانیه هم نمیتونستم وقت بذارم برای دعوا و حرف زدن با شوهرم ،درمانگاه هم دو تا خیابون فاصله داشت باهامون ، فقط میخواستم برسم دکتر که از شانسم دکتر هم گیرم نیومد
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز