همسرم ازم خواست ساعت ده و نیم شب برم

حالا اگه اجازه نمیداد میگفتن محدودیم فلانیم.

وقتی نیس چیکار کنه؟گفته خودت بخر نمخاییم که عیچی دیگه

وقتی نمیرسع خودشو بکشه

ببین من رشته ام علوم تربیتی هست ،اگه میتونی خودت با یه مشاور کاربلد صحبت کن ،از رفتار های دیگه اش هم بگو ،این از الان این جوری بی تفاوته طبیعی نیست ،حالا دوستان دیگه در مورد استقلال خانم ها صحبت کردن ولی خوب بیماری از نظرم یه کم متفاوته ، بالاخره یه واکنشی باید نشون میداد که لااقل خودم برات میخرم میارم ولی دیر میرسم ،شاید ازتون ناراحتی و دلخوری داره ،این جوری تلافی کرده ،با یه کاربلد مشورت کن حتماً 

ببین جدی بشین فکر کن ، بالاخره الان که با هم آشنا نشدین ، همیشه همینطوری بوده یا اولین بارش بود ؟ 

مثلا من خودم یه بار ساعت ۲ نصفه شب گوشم شدید درد گرفت ، به شوهرم گفتم من دارم میرم دکتر ، گفت باشه برو😐😐 ، حتی نگفت باهات بیام . منم تنها و پیاده رفتم درمانگاه و برگشتم . بعدا که بهش گفتم اینجوری شده فلان روز ، اصلا قبول نمیکرد ، میگفت مگه میشه من ساعت ۲ نصفه شب تو رو تنها فرستاده باشم 😐😐😐

منظورم اینه که بعضی وقتا مردا ذهنشون مشغوله ، فکرشون کار نمیکنه ، حواسشون نیست یه رفتاری میکنن که جالب نیست ولی اگه روال همیشگیه زندگیتون هست ، اون موقع فرق داره و باید یه فکر جدی تر بکنی 

دقیقا

ما الان از کل زندگی استتار خبر نداریم که

کل جوانب باید سنجید.

مکالمه هاشون چطور بوده 

حالا اینجا هم هممون داستانمون ۱ طرفه تعریف میکنیم😂

عزییم شوهر غریبه نیس که یعنی چی برد یه لگد به شکمش میزدی پا میشد

باید این رفتارشوبرمبنای بقیه رفتارهاش قضاوت کنی...مثلا شوهرمن از زمان عقد بشدت مراقب رفت وآمدم بود وحساس بود بشدت مثلا توعقد ی بارمجبورشد منو با اسنپ بفرسته خونه کل یک ساعتو باهام تلفنی حرف زد تارسیدم همش نگران بود تو گوشی هم چک میکرد که مثلا ماشین کجاها داره میره‌ منم ذوق داشتم که چقدر براش عزیزم و نگرانمه وحواسش هست..اما بعدها که رفتیم زیری سقف فهمیدم مشکل داره کلا و شکاک و بد دله ...براهمین اینجا نمیشه کسی نظرخاصی بهت بده وکمکی هم بهت نمیکنه ممکنه علکی بدبینت کنن...خودت باید بفهمی با توجه به بقیه رفتارهاش و مهمترازهمه باهاش صحبت کن و بپرس ببین واقعا پشت این رفتارش چیزی هست یانه شاید شوهرت هم دلیل قانع کننده ای داشت واصلا دلیلش اتفاقا برمبنای دوست داشتنت بوده

مثلا همین رفتارای بیمارگونه شوهرم شک و بددلیش که بشدت روانیم هم کرده و سرهرچیزی سوال جوابم میکنه و از هر حرکتی دنبال داستان درآوردن و خستم کرده ذلم کرده خودش بشدت اعتقاد داره که ازروی دوست داشتن زیاد وعشق بینهایته حالا نمیدونه باعث شده من ازش متنفربشم 

بچه برادرش چند سالشه

کامنتا رو خوندم گفتم شاید ی نظر باشه به نظر من نزدیک که من پست نزارم دیدم نبود

ببین عزیزم .همسرت اگه خونه بود و تنهات میزاشت بله اون مشکل بود

ولی وقتی نیست ایرادی نداره چون چاره ای نبود

شما رو ی آدم کامل میبینه که میتونه از خودش دفاع کنه

اینطور خوبه که هم خودش دیر میرسید و هم اجازه نمیداد پاتو از خونه بیرون بزاری

من اگه از درد هم بمیرم همسرم حتی روز هم نمیزاره از خونه بیرون برم چه برسه شب.و من این رو کوته فکری میبینم و خیلی اذیتم

ولی تعجب کردم که اینجا با این پز میدن

برای کارهاتون منتظر همسرتون نمونید

تا قبل از اون چطور انجام می دادید

وای انقدر حالم بد بود که حوصله سرو کله زدن باهاش رو نداشتم ، فقط میخواستم زود برسم دکتر . فرض کن توی راه چند تا سگ ولگردم دیدم ، گفتم همین کمه که اینا هم بیفتن دنبالم 

بعدم رسیدم درمانگاه گفتن دکتر امشب نداریم 🤬🤬🤬

یعنی ته شانس بود اون شب 😂😂😂😂

والا خوب باز جرعت داشتی ۲ شب

والا من شوخی ندارم شوهر نیاد با لگد و دعوا بیدارش میکنم غریبه نیس ک یه بار بگم پا نشد خودم برم

من این پستتو ندیدم

استاتر عزیزم این حرفتو با گوشت و خون درک کردم

بببین من با ۳تا بچه ی جایی برا پول گیر کنم آخرین نفری که بهش فکر میکنم ازش کمک بگیرم همسرمه .چون حامیم نیست

اونم میدونم آخرین نفر یا اولین نفر هم بگم بازم اهمیتی نداره چون کمکم نمیکنه

حتما تا تو دوران عقدی با ی مشاور خوب مشورت کن