من کل هفته داشگاه ام
اونم کل هقته شبا میاد پیش شوهرم
دیگ اینجا شده خونه لش خونه مامانم نمیره
اخر هقته هم که میام
باید بیام غذا درست کنم ک ایشون اینجاست
خسته شدم بخدا
دلم تنهایی میخاد تو خونه خودم دلم آرامش میخاد
الان میخاستم با شوهرم بریم یه دوری بزنیم
زنک زده چی بخرم بیارم شام درست کنه ابجی
نمیخام خسته ام همین الان رسیدم pmsام امتحان میانترم دارم شنیه
با شوهرم دعوام شد میگه تقصیر من چیه راس میگه ولی من الان از لحاظ روحی واقعا نیاز دارم کسی دور ورم نباشه چیکارش کنم 😭
طفلی شوهرت از دست شما
بگو مريض هستم
نيا
عزیزم پریودی؟ خب خواهرش رو دوست داره دیگه هرچند خودم از خواهرام متنفرم
حق داری
ولی دلم چرا سوخت برا داداشت🥲
گناه داره تو امیدشی خونه ت خونه ی امید اونه از خودت نرونش درکت میکنم
نمیدونم چرا دلم براش سوخت با اینکه نباید بیاد
داداش توعه به شوهرت میپری؟خب بهش بگو
میگفتی نیستیم.
کاملا خواهرانه بهش بگو : سلام داداشی دورت بگردم ، ببخشید امشیب خونه نیستیم ❤️ان شاالله شب دیگه
بگو‌من مریضم حالو حوصله ندارم نیا بمونه برا بعدا
آروم باش جون دلم
یکم مدیتیشن انجام بده آروم بشی الان:))))
توی این شرایط حالت بدتر میشه دور از جونت:))
چن بار بگو خونه نیستیم
شاید خودش بفهمه
چن سالشه؟؟
