من طرفم با استارتر نیستاااا کلی میگم
من با بدختی خونه خریدم حتی حلقه هامونو فروختیم
با کمک بابام خونه خریدیم
وقتی دنبال خونه بودیم پدرشوهرم با تشر بهم گفت اصلاً پولش مهم نیست چرا فلانی (پسرش) باید خونه داشته باشه برای خودش!؟
اونجا بود که به خودم گفتم خدایااااا بندت نه تنها به من کمک نمیکنه بلکه حتی واسه من نمیخواد... تو بخواه که خواستن تو قشنگ تره
اومدن خونمون شام کوفت کردن ولی یه جعبه شیرینی هم نیوردن!
اونرروزا انقدر غرق در خوش حالی خونم بودم که حتی حرفش برام مهم نبود من که همیشه فی البداهه جواب میدادم اون بار هیچی نگفتم خندیدم و خداحافظی کردم
چی داشتم بگم به پدری که چشم نداشت حتی ببینه پسرش داره خونه میخره!
شوهرم برای توجیه میگه چون خودشون پول نداشتن کمک کنن اینجور گفتن! و منم هر بار گفتم پول یه جعبه شیرینی هم نداشتن؟! یه بسته قند شکر یا حتی یه قوطی رب از خونشون می اوردن! این انتظار زیادیه؟!
شوهرم زنگ زد به باباش گفت خونه پیدا کردیم گفت به ما چه
زنگ زد گفت میخوایم مبایعه نامه بنویسیم
گفت به ما چیه
زنگ گفت میخوایم بریم دفترخونه بازم گفت به ما چه
من درک میکنم اینکه شاید طرف نتونه کمک مالی کنه!
ولی اینو درک نمیکنم که حتی حضور هم نداشته باشه! وقتی پسرت دلش به حضورت گرمه و تو نیای!
میتونست بگه بیاین پول بونگاه رو من میدم من ندارم کمکتون کنم ولی این یه میلیون با من... حتی این کار رو هم نکرد😅