من مطالب شما رو خوندم مادرت هم که از اول زندگی با سختی ونداری زندگی کرده تا الان به قول خودت به ملک چند ده میلیاردی وچن تا ماشین رسیده وشمام از اول همین بودی چرا اینقدر از بالا نگاه میکنی وخودت رو بالا میگیری
ظاهر هم که رنگ پوست و چشم بدتیپ نیست بعدم از اول دیدی خواستی دیگه اخلاق طرف مهمه خود طرف مهمه مگه خانوادش رو خودش انتخاب کرده مگه اون موقع که مادرت بد بود تو خواستی بد باشه که تحقیرش میکنی
در مورد سیگار حق داری و اینکه نباید دروغ بگه ولی شمام خیلی داری اذیتش میکنی اصلا نمیلینیش قدرش رو نمیدونی خیلی به پول وکادو اهمیت میدی
گفتی برات طلا وکادو ومناسبت آوردن پس برات کردن
فکر کردی جدا بشی وجالبه برام میگی الآنم خواستگار دارم از کجا مطمعنی بعدی سبزه باشه و...شخصیت وناز کشی همسرت رو داشته باشه از کجا معلوم بدبخت نکنه
در مورد خونه شریکی و فرهنگ خانواده مادرت که دیده گفته چرا شما نظرتون مدام عوض میشه خوب بالاخره دیدید قبول کردید دیگه خونه هم با پدرش شریکن نمیتونه بره بیرونش کنه شمام خودت سهم همسر رو اجاره بدید برید بیرون بگیرید
زنی که جدا سه باکره هم باشه شانس انتخاب مجدد براش کم میشه اینا خود بزرگ بینی شما هست متاسفانه فقط مادرت از روزی که رفت نشست وپاشد تو ذهن شما کرد اینا در سطح ما نیستن
با هر کسی ازدواج کنی اونم خانواده و فامیل بد داره فک نکن این مسایل پیش نمیاد
شما واقعا خودت مسایل رو با خودت حل کن تو زندگیت مشکل حادی ندیدم جز قدر نشناسی ونا شکری