امشب واقعا به مرز دیوانگی رسیدم گفتم اینجا چند بار خواهرم تب لرز شدید گرفته بود چند روز پیش چند روزه دارم پرستاری میکنم امروز مامان بزرگم مریض شد مجبور شدم با اونم برم دکترخستگی تو بدنمه انکار خودمم گرفتم نمیدونم قبل خواب هم بو مادران خوردم برای تنبلی تخمدان بعد چند شب خواهرم تب داشت امشب خوابیدم یهو با صدای در دستشویی بلند شدم هیچ کس نبود تو دستشویی چشمم افتاد به خواهرم دیدم داره میلرزه سدید مثل اون شب مامانمو بیدار کردم گفت خوبه حالش خودش بیدار کردم گفت خوبم سیصد بار چکش کردم لرز نداشت از اون طرف خودم یخ زده بودم از ترس یعنی توهم زدم نمیدونم خودمم تنبلی تخمدان دارم یه مدت بدجور وسواس فکری مریضی گرفتم ولی واقعا امشب ترسیدم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
این دهمین تاپیک اینجوری هست ک امروز خوندمنمیدونم چرا همه تاپیک توهم زدنشونو میزننول کن خواهر سخت نگی ...
چی میگی میخوام خیالم راحت شه مشکل از خواهرم نیست وگرنه دنبال چیزی نیستم بخوام عقده گشایی کنم واقعا فقط با حرف زدن اینجا گفتم یکم آروم شم وگرنه به من چه کی چی تاپیک زده
کاملا مشخصه مشکل خاصی پیش اومده تو زندگی ات ؟ درگیری فکری داری؟
اره تنبلی تخمدان دارم یه مدت بدجور وسواس فکری گرفتم فکر میکنم ممکنه دیگه پریود نشن با اینکه آزمایش هورمون دادم سونو دادم دارو درمانی میکنم اصلاح سبک کردم این موت هم خواهرم سرما خوردگی شدید گرفته بود یه شب لرز شدید گرفته بود از اون شب وقتی شب میشه بیشتر میترسم
به نظرم استراحت کنچون بیخوابی این چیزها رو دارهمن یه کلیپ میدیدم یه مادر سی و شش ساعت نخوابیده بودب ...
به خدا حالش خوبه تب نداره مامانم خودش گرفته خوابیده ولی من نمیتونم یعنی خواب بودم نمیدونم چرا یهو پریدم با صدای در دستشویی کسی نبود یهو خواهرم دیدم سرنا پاش لرز داره فک دهن صد هزار بار چکش کردم فکر کنم واقعا توهم زده معزم