خلاصه یواش یواش من کل شماره رو حفظ کردم شماره رو سیو کردم دیدم تو فضای مجازی اسمش حمیده هست و خانمه. از یه شماره ناشناس تماس گرفتم گفتم خانم فلانی ؟ گفت بعله بفرمایید . دیگه مطمئن شدم خودشه. قطع کردم. من رفتم مشاور. بهش گفتم جریان و ولی گفتم نمیدونم جریانش با این خانم چیه خیانته یا شاید منشی یا شریکی چیزی باشه و خیانت نباشه . بهم گفت تو فقط صبر کن خودش آشکار میشه. تا 5 ماه صبر کردم ببین جریان چیه. هی تماس های شبانه و وقت و بی وقت و پیامک های که نمیدونستم محتوایش چیه میومد. چون رمز گوشیش و نداشتم و همیشه گوشیش و با خودش میبرد حتی دستشویی. واسه همین دسترسی نداشتم ببینم توش چیه. گاهی به بهانه اینکه شارژ ندارم گوشی تو بده به مادرم زنگ بزنم .گوشی شو میگرفتم سریع چک میکردم میدیدم تو لیست تماس هاشو داره با همون شماره شب ها صحبت میکنه و پیام هاشو پاک میکرد. تا اینکه 5 ماه گذشت و شد روز اول عید. یک پیام به گوشیش اومد بهم گفت گوشی مو بده بهم من برداشتم دیدم پیام عاشقانه از همون شماره هست. گوشی شو بهش دادم گفتم باز کن ببینم این پیام عاشقانه چیه. خودش و زد به اون راه که وای خدا تو به من شک داری؟ من هرگز بهت خیانت نمیکنم یه سری مسایل هست تو نباید بدونی . من به برخی افراد کمک میکنم اونه زنگ میزنه و الکی قهر کرد گفت من با دوستام میرم مسافرت و عید اینجا نیستم. منم بخاطر اینکه فرداش پاگشا دعوت بودیم و نخواستم مراسم بهم بخوره الکی گفتم آره راست میگی من اشتباه متوجه شدم.گذشت و
ما عید رفتیم مسافرت به همراه خانواده و داییم اینا. اون نامرد حتی تو مسافرت هم با اون اس ام اس بازی میکرد. من اونجا یواشکی رمز گوشیش و چشم گذاشتم . پیدا کردم. گوشی ش یادش رفت موند تو ماشین باز کردم دیدم پیام هارو پاک کرده