2777
2789

منو نمیخاست منو شوهرم دوست بودیم خیلی پولدارن اما چون منو نمیخاستن برام یک هزاری خرج نکردن بعدم که دیگه کلا بی محلی و تیکه و جلو من هی با عروساش گرم میگرفت که حرص منو دربیاره و ... بعد ۶ سال هنوز شمارمو نداره همه جا نشست از من بد گفت و منو جلو همه ی خراب ج.نده معرفی کرد و... 

بعد کم کم اروم شد چون هرچی بدی میکرد من فقط با احترام برخورد میکردم برادتیکه هاشم هرچی میگف جواب نمیدادم 

بعد عروساشو خودش انتخاب کرده همه فامیلن فقط یکیشون دختر همسایشونه اسمش فاطمه هستش

ی شب جلو همون جاریم که همسایشون بوده گفت ازه من از بچگی فاطمه رو میشناختم میومد خونه ما با پسرا و دخترم بازی میکردن همیشه تو بچگی بهش میگفتم تو عروسم میشی اره ؟ اره فاطمه جون عروسم میشی ؟ خیلی دوس داشتم عروسم بشه فاطمه هم میخندید میگفت اره ولی باید مامانم اجازه بده ی همچین چیزایی که من دیگه حرصم گرفت اصلا متوجه نشدم چی میگه جاریمم خودشو لوس کرده بود میخندید 

هر وقت یادم میاد عصبی میشم میگم چرا مث احمقا فقط نگاش کردم ولی اون زنی که خوده پسر پیدا کنه ی چیز دیگس جای من بودین چی میگفتین 

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

اوف چرا رابطه داری باهاشون اصلا؟چرا میری؟نهایت ماهی دوماهی یه بار اندازه دو سه ساعت برو و حرفاشونم ب ...

الان که کاتم 

همون موقع هم که رفت و امد داشتم فقط مناسبتا میرفتم

چرا انقدر دنبال اینی خودتو به اونا ثابت کنی

دنبال اینم که چرا جلو من ۹ازیمو برد بالا منظورش این بود که من فاطمه رو میخام تو رو نمیخام 

اخه این حرفا که تو کی رو میخای کی رو نمیخای اصلا برام مهم نیس چرا جلو من یجوری رفتار میکنه که منو جلو جاریام خورد کنه

سخت نگیر عزیزم 

شما دیگه پذیرفتی با ناراضایتی خانوادش بری تو اون خونه 

سعی کن بهشون احترام بذاری که شوهرت ازت دور نشه 

چون اگه اونم از دست بدی دیگه هیچکس رو نداری 

اوناشون که خودشون عروس انتخاب میکنن پدرمونو دراوردند 

وای به اینکه ناراضی باشن

اینجور وقتا فقط بخند و بلند شو از اونجا برو و واگذار کن بخدا 

و از خودش کمک بخواه 

بهت قول میدم در آینده همون خدا جوری بهت عزت میده که خودتم در حیرت میمونی 

خواهرم همچین شرایطی بود 

ولی صبوری کرد 

الان فامیل شوهرش روش قسم میخورند و دوسش دارن 

تو همه جاریا از همه لحاظ سر شده و شوهرش اونو میپرسته 

و مادرشوهرش هم هرروز محتاج همین عروسشه 

چون بقیه عروساش به درد نخورن و سگ‌محلش میکنن

دنبال اینم که چرا جلو من ۹ازیمو برد بالا منظورش این بود که من فاطمه رو میخام تو رو نمیخام اخه این حر ...

دقیقا خیلی برات مهمه این حرفا 

نمیدونم چجوری بفهمونم بهت

دنبال مهرطلبی و تایید نباش از طرف مادرشوهرت

دنبال این نباش خوشش بیاد ازت 

سخت نگیر عزیزم شما دیگه پذیرفتی با ناراضایتی خانوادش بری تو اون خونه سعی کن بهشون احترام بذاری که شو ...

خیلی صبر کردم خدا شاهده هرچی بی محلی میکرد منو جلو جمع خورد میکرد فرق میذاشت اصلا برام مهم نبود بازم بهش احترام میذاشتم 

اما دیدم دیگه افسردگی گرفتم سر اینکه تا کی میخاد منو تحقیر کنه ؟ اومد خونم گفت چقد مبلات زشته رنگش سفیده زشته خودش رفت مث مبلای من گرفت 

خیلی بهم حسودی میکرد هیچی نمیگفتم اما دیگه افسردگی گرفتم کات کردم 

شوهرمم میگه ولش کن خدا خودش جای حق نشسته

خیلی صبر کردم خدا شاهده هرچی بی محلی میکرد منو جلو جمع خورد میکرد فرق میذاشت اصلا برام مهم نبود بازم ...

افرین رابطه را کم کن که کمتر اذیت بشی 

صم بکم عمی راهم بخون تو نت سرچ کن زبان بند صم بکم عمی

برات میاره بخون بهش فوت کن که حرف بد رو زبونش نیاره اذیتت کنه

خداروشکر که شوهرت باهاته

منم شرایطم مثل توئه عزیزباید با اعتماد بنفس کامل پیششون رفتار کنی، همیشه خودتو شاد بگیر، اینجوری کسی ...

دقیقا تا الان اصلا جوابشو نمیدادم و همش با احترام و خنده بودم 

جلوشون انقد شاد و پرانرژی خودمو نشون میدادم لجشون گرفت افتادن تو فاز حسادت و چشم و هم چشمی و... 

منم واقعا ازین همه خاله زنک بازی خوشم نمیاد ولی اینکه منو جلو جمع تحقیر میکنه خیلی بدم میاد کات کردم دیگه 

اخرین بار گفت طایفه شما خیلی بدجنسن چون هرچی توهین و تحقیر کرد من محلش ندادم دایورتش کردم لجش گرفت از ی جایی ام مث خودشون رفتار کردم مثلا زایمان کردم نیود دیدن من جاریمم که تو عقد بود نیومد منم عروسی جاریم نرفتم 

مثلا رفت مکه منم تیپ زدم موقع ولیمه رفتم تالار ی گوشه نشیتم ناهارمو خوردم اومدم لجش گرفته بود که چرا نرفتم جلو در مهمانان رو خوشامد گویی کنم  اخه برا من مجلس نگرفتن من فامیلاشونو نمیشناسم چرا باید میرفتم دم در ؟؟؟؟ و خیلی از کارای اینجوری مث خودشون که رفتار کردم حرصشون گرفته منم کات کردم 

افرین رابطه را کم کن که کمتر اذیت بشی صم بکم عمی راهم بخون تو نت سرچ کن زبان بند صم بکم عمیبرات میار ...

شوهرم باهام نیس کارای ننه باباشو میبینه دلخور میشه مثلا به همه بچه هاش خونه داد به شوهر من نداد 

به همشون مجلس گرفتن و بریز بپاش و لوازم اما برا شوهر من نکردن بهونه شونم این بود که چرا با کسی که ما گفتین ازدواج نکردی 

شوهرمم دیگه از این همه فرق گذاشتن بدش اومد اگه نه رو مادرش قسم میخورد 

دقیقا خیلی برات مهمه این حرفا نمیدونم چجوری بفهمونم بهتدنبال مهرطلبی و تایید نباش از طرف مادرشوهرتدن ...

شما منظور منو نفهمیدی 

میگم تو که از من خوشت نمیاد خب نیاد فدا سرم 

همینکه برا بچت مجلس نگرفتی همه فهمیدن که تو منو نمیخای دیگه کمبود داری که هی میخای بمن بفهمونی که چون عروسای دیگه رو خودت انتخاب کردی دوسشون داری منو نداری باشه اینو فهمیدم دیگه تحقیرت برا چیه ؟؟؟ 

2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز