سلام به خانومای عزیز
امروز وقت دکتر داشتم با دوستم رفتیم سمت مطب ، بعد یه ماشین افتاد دنبالمون ما هیچ اهمیتی ندادیم و به راهمون ادامه دادیم اما خیلی پیگیر بود تا اینکه داخل مطب شدیم و نشستیم تا نوبتم بشه ، دیدیم یارو اومد تو مطب و منشی مطب فهمید به من اشاره کرد که بهش بگم بره ، اینم بگم مطب زنان بودم یعنی وقت دکتر زنان داشتم ، رفتم گفتم آقا چرا دنبال مایید ، ما اینجا ابرو داریم از اینجا برید ، گیر داد که شمارتو میخوام ، گفتم من متاهلم برید از اینجا گفت اشکالی نداره شوهر داری نمیزارم بفهمه نترس خیلی ازت خوشم اومده وقتی نگاهت میکنم دستام میلرزه ، گفتم خفه شو مرتیکه عوضی هوس باز بعدش به نگهبان بیرون گفتمو آخر سر با دادو بیداد فوش انداختنش بیرون
ناراحتم میدونم همه ی آدما عین هم نیستن ولی ناراحتم از اینکه تو سرزمین نامردایی مثل این آقا هست که با پرویی گفت نمیزارم شوهرت بفهمه🥲💔