2777
2789

سلام به خانومای عزیز 

امروز وقت دکتر داشتم با دوستم رفتیم سمت مطب ، بعد یه ماشین افتاد دنبالمون ما هیچ اهمیتی ندادیم و به راهمون ادامه دادیم اما خیلی پیگیر بود تا اینکه داخل مطب شدیم و نشستیم تا نوبتم بشه ، دیدیم یارو اومد تو مطب و منشی مطب فهمید به من اشاره کرد که بهش بگم بره ، اینم بگم مطب زنان بودم یعنی وقت دکتر زنان داشتم ، رفتم گفتم آقا چرا دنبال مایید ، ما اینجا ابرو داریم از اینجا برید ، گیر داد که شمارتو می‌خوام ، گفتم من متاهلم برید از اینجا گفت اشکالی نداره شوهر داری نمیزارم بفهمه نترس خیلی ازت خوشم اومده وقتی نگاهت میکنم دستام میلرزه ، گفتم خفه شو مرتیکه عوضی هوس باز بعدش به نگهبان بیرون گفتمو آخر سر با دادو بیداد فوش انداختنش بیرون

ناراحتم می‌دونم همه ی آدما عین هم نیستن ولی ناراحتم از اینکه تو سرزمین نامردایی مثل این آقا هست که با پرویی گفت نمیزارم شوهرت بفهمه🥲💔

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

احتمالا خودشم زن داشته ، خیلی کار خوبی کردی که فریبش نخوردی ،اوناهرکی ببینن دست و دلشون میلرزه و تا وقتی برن تو گور همینجوری درحال لرزیدنن

⚘اللّهم عجل لولیک الفرج⚘ اگر زحمتی نیست برای شادی روح مادرم صلوات بفرستید . تنتون سلامت و دلتون خوش...

[QUOTE=361789023]بهش گفتی اگ واقعا از تخم باباتی صبر کن زنگ میزنم شوهرم بیاد جلوشاین حزفارو بگوو[/QUOTE

انقدر خودم حالم خراب شد که فقط تونستم به آقای نگهبان مطب بگم همین🥲

دقیقاااواقعا قبح یکسری چیزا برای مردم ریختهاینطوری وقیح بودن واقعا عجیبهههدیگه وقتی طرف میگه شوهر دا ...

دقیقا ، حتی دوستم که مجرده ناراحت شد وقتی حال خرابه منو دید و آبرو ریزی که تو مطب شد 

2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792