امروز رفته بودم حموم یهو دیدم صدای پچ پچ میاد
من ترسیدم ولی بالاخره با سلام صلوات یه دوش گرفتم
خلاصه یهو صدای جیغ زدن و حرف های بد میومد صدای خنده هاشون حمومو پر کرده بود
انگار تو حموم ما بودن:///
اصلا با مسخره بودنش کار ندارم ولی دلم شوهر خواست کسی که به جام بره سرکار بچه داریمو باهاش تقسیم کنمو کلی کارای دیگه یاد 17 سال پیش خودم افتادم دقیقا وقتی که چشامو بستمو به اون روانی جواب<<<<<بله>>>>>دادممم
و ازش باردار شدم ....!