یهو گفت فردا میخام با دوتا از فامیلمون بریم شمال
از عصر تا همین الان داشتم دعوا میکردم که چرا حالا شمال
چرا منو نمیبری چرا مجردی.بعد میگه پس تو هم دورانه دوستات کنسل کن
بچه ها من چند ماه یبار دو سه ساعت خونه دوستامون که چهار پنج نفرم بیشتر نیستن میریم دورانه داریم الان نوبت منه لج کرده میگه کنسل کن دیگه حق نداری بری
آخه مسافرت چنروزه چه ربطی داره به این دورانه من
قلبم درد گرفته تیر میکشه فکنم یه چیزیم شد بس حرص خوردم. داد زدم