مامانم که وقتی برم خونشون بامن رقابت داره که یه وقت من کمتر کار نکنم.و حوصله یختیها و ناراحتیهای منو نداره. همش نگاه میکنم میبینم دخترهای دیگه میرن سرکار مامانهاشون میشوره میپزه اینها فقط کار میکنن پول جمع میکنن دلم میگیره.
شوهر هم که کلا شوهره دیگه. به درد روزهای سخت زن نمیخوره.
چرا من هیچکسو ندارم که بدونم تو این دنیا یکی هست که با من یکرنگه و دلم بهش قرصه. همه میگن هیچکس خیر و پیشرفتت رو نمیخواد و برات فداکاری نمیکنه الا خانوادت.
ولی من اینم ندارم.
حالا چیکار کنم؟