کسی هست از حسه بچه طلاق به من بگه

آخی بندیه خدا 

خدا کنه حذاقل ایندش خوب رقم بخوره

بله بسیار 

یکبار میگن ازدواج کن 

یکبار به تحصیلم گیر میدن 

یکبار میگن برو با خانواده پدری زندگی کن و ....

من دیگه بی تفاوت شدم به حرفاشون

 فقط سرد نگاهشون میکنم

میدونم چی میگی ولی کاش میشد قطع ارتباط کامل میکردم با پدرم 

رفتار خودش و عمم و زن بابام خیلی بده روانمو بهم میزنه

سر جهاز کلی اذیتم کردن الانم مراسم خواهرمه اونو کرم میریزن

ما یکی از اقواممون به قول خودشون باعشق ازدواج کردن یه پسر داشتن متاسفانه طلاق گرفتن پسر پیش مادربزرگ پدریشه 

مادرش خودش گفت نمیخوامش بعضی وقتها چند ماهی یکبار میبره پیش خودش یکی دو روز  

یه بار هرچی گریه کرده بود مامانمو میخوام به مادرش زنگ زدن که یکی دو روز بیا ببرش گناه داره اینم اولش گفت باشه ولی تا بردن درخونشون تلفن جواب نداد 

منم همینطور🙂

حتی راضی به ازدواجم با ی معتاد شدن که از شرم راحت شن 

میگن از خونه برو براشون مهم نیست هیچی سرخر نمیخوان

خب قطع رابطه کن چرا اینکارو نمیکنی؟

دلیل خاصی داره؟

انگار داری خودآزاری میکنی

ببین خواستگارای منم از لحاظ شخصیتی مشکل داشت ولی ثروتمند بود همه ریخته بودن سرم که ازدواج کن 

اما من مقاومت کردم و پامو کردم تو یه کفش که من جواب منفی میدم و شوهر نمیکنم 

هیچ کس سمت من نبود فقط میخاستن جواب مثبت بدم 

امامن کوتاه نیومدم

من و تو و امثال ما دونفر که از خانواده ضربه خوردیم 

باید حواس جمع کنیم که اگه هم خواستیم ازدواج کنیم یه انتخاب درست و خوب داشته باشیم که آیندمون تضمین شده باشه 

برای فرار از حرفاشون یوقت جواب مثبت ندیا 

حواست به خودت باشه 

من بایک مشاور صحبت کردم میگفت پدرتو بزار کنار 

حرفش غلط نبود بنظرم 

ایتقد اذیتم میکنن که دارم به خودکشی فک میکنم 

آدم ازدواج کردن نیستم 

بابام متنفرم کرده از مردا مامانمم از ازدواج و بچه دار شدن

کاش برای من سطح بالا بودن 

متوسط یا رو به پایینن 

منم رد میکنم 

جدیدا بابام گیر سه پیچ داده

پدر منم گیر میداد با داد و بیداد و وحشی بازی 

گفتم اگه هر بلایی سر من اومد اگر خوشبخت شدم نشدم 

همه رو از چشم تو میبنم و راحتت نمیزارم 

سفت و سخت مخالفت کن 

بهش بگو همین حرفو 

اگر خدایی نکرده بدبخت بشی کسی یک قدم برای رهایی و نجاتت از زندگی مشترکت برنمیداره

براشون مهم نیست مخصوصا بابام 

نمیدونم چرا هردۉشون منو دیوار کوتاه دیدن و انگار کینه بدلشونه از من 

از خداشه بیوفتم ته ی چاه عمیق 

اگه انتخابشون نامناسب باشه بعد همینا مگه پشتمو میگیرن؟

نه خودشونو عقب میکشن اگه خواستم جدا شم 

پدرشم هست اون سرکار شهر دیگه بهش سر می نه ولی مدام پیشش نیست