هر سال همه خونشون جم میشن منم امسال باهاشون قهرم و طبقه بالاشون هم میشینیم،( البته اجاره میدیم) اینو گفتم یه سریا نیان بگن رایگان میشینین باهاشم قهرین😐منو شوهرم با مادرشوهرم سر یه موضوعی دعوا کردیم بعد الان با شوهرم حرف میزنن شوهرم گفت بیا حرف بزن ولش کن دیگه کشش نده من باهاش حرف زدم دو بار ولی جوابمو نداد منم دیگ حرف نزدم) از الان استرس گرفتم همه شب یلدا میرن خونشون اگع شوهرم باز گفت حرف بزن و بیا بریم و فلان من چیکار کنم البته شوهرم خیلی ادم منطقیه،ولی میترسم باز بگه اشتی کن و شب یلدای و فلان باز با من حرف نزنه دیگه نمیخام خودم و کوچیک کنم بنظرتون چیکار کنم
میدونی موضوع سر پسر شوهرم ک از همسر سابق شوهرم) سر هر چیز الکی دخالت میکرد و دعوا راه مینداخت انگار ...
بعد این موضوع به مادر شوهرت چه ربطی داشت از پسر زن قبلیه دفاع میکنه؟! البته داد از مادر شوهرا و پدر شوهرا. که دخالت میکنن توی این موضوعات من جاریم بچه هاش هر سه تا مال خودشن بعضی وقتا برای ادبشون مجبوره روشون داد بزنه اونا کاری میکنم جوری ناراحت میشن انگار نه انگار خودشون بچه هاشون رو مثل چی تو کوچیکی کتک میزدن این قدیمی ها
دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!
اخه نمیشه ک برم خونش باهاش حرف نزنم با بقیه حرف بزنم خیلی خیطه😐😐
تو میری سلام میکنی نمیخواد که جلوی بقیه سلامش کنی که مثلا تو زود برو سلامش بکن حسن نیتت نشون بده باقی مجلس با بقیه گرم بگیر اگر کاری مونده بود بدون اینکه کسی بهت بگه گوششو بگیر انجام بده اینجوری احترام گذاشتی اونم پشیمون میشه نازشم نمیکشی
😓😓😓این دیگە خیلی بدەبهرحال دعوا بین مادروفرزند پیش میاد،چیکار دارە اونبعدشم اینهمە خدمتش میکنی دو ...
اره منم میگم این همه خوبی میکنم براش مث مادر حتی مادر خودش یه دست لباس نداد بچه همه رو جم کرد من براش هزاران لباس و وسایل و اینا میخرم بهش محبت میکنم اینا رو نمیبینی ولی تا یه شلوغ کاری میکنه من دعوا میکنم میشم نامادری
نه بابا بخدا ک هیچ فرقی ندارن برا من میدونی چرا چون شوهرم بهم خیلی محبت میکنه منم به این بچه محبت میکنم یعنی درواقع عامل اصلی شوهرمه ک برام کم نمیزاره منم برا بچش مادری و تموم میکنم
برای حسم اینکه من قبلا هم خیلی بچه رو دوست داشتم ولی مادرشوهرم چون خیلی خیلی دخالت میکرد گاهی با خودم میگفتم کاش بچه رو قبول نمیکردم حتی به شوهرمم این حسمو گفتم ولی شوهرم منو قانع کرد ک مهم ما هستیم نه مامانشو مامانم و خیلی منطقی برخورد کرد