عزیزم
انشالله یه عروس ناز و باحیا مثل داداشت نصیبت بشه
منم داداشم همش میگفت ازدواج نمیکنم
اما یه تایمی وقتی دید همه دوستاش ازدواج کردن به فکر ازدواج افتاد بعدش هم با اولین کسی که به خواستگاریش رفت عقد کرد
دختره تو خاستگاریش اصلا نشون نمیداد چه ذاتی داره
الان که دو سال و خورده ای میگذره یجوری مغز داداشمو شستشو داده که اصلا خوانوادشو نمی شناسه
با اینکه ما اصلا بهش کاری نداریم هر اتفاقی میوفته از ما بدگویی میکنه حتی ما روحمونم خبر نداره
همین چند هفته پیش با مادرم دعوا کرد باعث شد مامانم مریض بشه
یعنی باورت نمیشه مادرم عین دختر خودش دوسش داشت
یه ظرف تو خونمون بلند نکرد تو این چند سال
مادرم نزاشت دست به سیاه و سفید بزنه
همیشه معتقده و میگه من خودم کارام رو انجام میدم
من خودم دختر دارم و درک میکنم
یعنی خودم حس میکنم فکر نکنم در آینده مادرشوهری مثل مادرم خودم به پستم بخوره (؛