من ب یکی از دوستام ک مادرش فوت کرده بود دلداری میدادم
خودش پیام میفرستاد ک حالم بده
و من وقت میزاشتم بهش دلداری میدادم
کار هرروزم همین بود زنگ نیزد صجبت میکردم
تا اینکه ی بار گفت تو مادرت زنده ست داغ ندیدی مثل من بدونی حالم چقدر بده
بعد من دقت کردم هر سری صحبت میکردم میگفت تو مادرتو داری تنها نیستی
ببین من حتی بخاطر این روز مادرو اصلا استوری نمیزاشتم ک دلش نشکنه بگه مادر نداره
باز ی بار دیگ گفت داغدیده رو هیچ کسی جز داغ دیده درک نمیکنه
همه ماهام ی روز میریم ی روزی خیلیام مثل من بی مادر میشن
هیچی دیگ کلا نخواستم باهاش حرف بزنم
نوک زبونش نمیومد ک الهی تو داغ نبینی بقران ازش بدم اومده بود
من زنگ میزد تلاش میکردم ارومش کنم تا ی سال تموم پای دردودلاش میشستم اخر هر حرفیم میگفت مادرت هست نمیفهمی چی میکشم
نمیگفت خدا مادرتو نگهداره