اسی دیگه اون اسی سابق نیست . اسی شد افسی . دیگه افسرده شد رفت تو اتاقش درو قفل کرده داره به آخرین اشتباه ویرانگرش فکر میکنه . الآن مثل انیشتین بعد از انفجار بمب اتم هیروشیما دستش تو موهاشه و رفته تو فکر . فردا از اتاق بیاد بیرون ریشه تمام موهاش سفید شده . دخالت دادن مادر تو تصمیمات مهم = انفجار بمب اتم . مادر زندگی مشترکو ویران میکنه . بمب اتم یه شهر رو ویران میکنه و یه کشور رو غیر قابل سکونت .
عزیزم ناراحت نباش دیگه گذشته
خداروشکر کن نشده.
دفعه بعد دیدی کسی از اول قصد ازدواج ندارم باهاش ادامه نده
قطعا بر خورده ولی حداقل ادب حکم میکنه به حرمت اینهمه وقت و انرژی و احساس، بیاد ی توضیح بده .الان چشم انتظارم.فک نمیکنم دیگه برگرده ولی همون ده درصد ک شاید چند ماه دیگه دوباره پیام بده... همین چشم انتظاری پریشونم کرده
ناراحت شده بخاطر رفتار مادرت
تو که میدونستی جواب مادرت منفیه نباید مجبورش میکردی بیاد
تفاوت دینی داشتیم.اصلا قرار نبود اتفاقی بیافته.یهو شد.بعدشم خونه داشت دو تا کوچیک اطراف تهران.من فقط گفتم دوتاشو یکی کن تو تهران ک بهونه دست خانواده ندیم . از طرفی مادر ایشون از اول در جریان بود و میدونست و میگفت مادرم خیلی سادست و ... فکر کردم با مادرش بیان جدی بشه خانواده ها کمک میکنن ولی مادرش حتی ی احوال پرسی با من نکرد و بعدشم ب مادرم گفت ک عروس ما باید بیاد تو دین ما ،این شد ک مادرم عصبی شد و گفت اولا دخترم دینشو عوض نمیکنه دوما خارج تهران زندگی نمیکنه.
اشتباه کردم ک فک کردم خانواده ها همو بشناسن بهتر میشه
مامان توهم اول کاری خیلی سخت گرفته خانواده من با وجود اینک وضع مالی عالی دارن وقتی شوهرم اومد خواستگاری اصلا ازین شرطا نداشتن بعد یکسال کمکش کردن خونه هم خرید
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
40 ثانیه پیش
40 ثانیه پیش
40 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز