شوهرم دیروز ۶ پسر داییش بهش زنگ زد و رفت بیرون
وقتیکه برگشت گفت پسر داییم اومد دنبالم رفتیم چرخ زدیم بعد منو برد کبابی و خرج زیادی کرد
منم گفت چه خوب خدا بده از این پسر دایی ها
بعد امروز شوهرم گفت همچنان منتظر تماسشم.. گفتم کی؟
گفت پسرداییم..
گفتم چرا ؟ بازم قرار دارید
شوهرم گفت نه .. آخه این پسر داییم از روزی که میشناسمش هیچ خیری برای من نداشته تو عمرش چه مجرد بودیم چه متاهلم تا الان زنگ نزده بریم بیرون پنج دقیقه پیش هم باشیم تو عمرش احوال پرس من نبوده
فقط تو مهمونی، مسافرت خانوادگی، بیرونی جایی دیدمش سلام علیکی کردیم یا نهایتا دوتا بحث خیلی ساده
از قدیم گفتن سلام گرگ بی طمع نیست این آدم بعد ۳۳ سال پسردایی من بودن تا الان یک دونه بستنی برای من نخریده ..وقتی زنگ میزنه میاد دنبالم منو بشدت تحویل میگیره، تو ماشین بعد منو میبره جای گرونقیمت کباب برام میخره یک نقشه داره ..
یک کاری باهام داره که داره ضمیمه چینی میکنه براش انجام بدم..فعلا چبزی نگفته ولی هر لحظه منتظر تماس یا خبری ازشم برای انجام کاری
از دیشب شوهرم تو فکره و منتظر تماس پسرداییشه😂😂
به نظرتون حق داره؟
یا بدبین شده من که میگم شاید پسرداییت بعد این همه سال عشق کرده یک شب از عمرش با تو وقت بگذرونه و برات خرج کنه تو زیادی بدبینی
شوهرم قبول نمیکنه