شوهرم میگه پسرداییم منو برد کبابی

شوهرم که نمی‌دونست جریان چیه

پسرداییش برای اولین بار بقول خودش زنگ زده بیا بیرون کارت دارم خب قاعدتاً شوهرم صددرصد میره هرکسی دیگه باشه می‌ره ببینه چکارش داره بعد رفتن چرخ زدن و بردتش کبابی بعد با هزار اصرار خودش حساب کرده.. شوهرم میگه اگر از قبل میدونستم منو میخواد ببره شام و اینا اصلا نمی‌رفتم تو عمل انجام شده قرارم داد

شوهرم از این می‌ترسه و با خودش میگه طرف با سیاست اومده جلو همین که پسرداییم فعلا حرفی نزده یعنی سیاست داره

میگه می‌ترسم ناخواسته بدون اینکه بفهمم منو تو عمل انجام شده قرار بده

شوهرم از این می‌ترسه و با خودش میگه طرف با سیاست اومده جلو همین که پسرداییم فعلا حرفی نزده یعنی سیاست داره

میگه می‌ترسم ناخواسته بدون اینکه بفهمم گولم بزنه

 منو تو عمل انجام شده قرار بده

آخه پسرداییش از لحاظ مالی این‌قدر پولدارن بقول شوهرم هرچی هست مالی نیست منم اول گفتم شاید وامی ، ضمانتی ، چکی ازت بخواد .. شوهرم گفت به این چیزها احتیاج ندارن اگرم باشه خانواده خودشون این‌قدر آدم هست به من رو نمیزنه

عزیزم مرد ها خیلی با هم تعارف دارن مثل زن ها نیستن و اینکه خیلی بهم اصرار می‌کنن در چنین مواقعی مطمئنم شوهرم آدمی نیست قبول کرده باشه پسرداییش دم کبابی وایساده و اصرار زیاد اینم تو رودربایستی رفته پایین شوهرم گفت تو ذهنم بوده حساب کنم دم آخر آخه ما تو شهرمان همه جا اینجوریه آخر موقع رفتن سر با رستوران و... ، حساب میکنن

که فهمیدم آقا به بهانه دستشویی رفته حساب کرده