کسایی ک شوهراتون شبا نیست …

درک نداری وقتی صدای ماشین میاد بچم همش میگه بابا اومد یت صدای در همسایه میاد میگه بابام اومد از ناراحتی شب ادراری بگیره هرکسی لیاقت این نیست مرد صداش کنن بتونه خونه بگیره شب زن وبچش کنارش بخوابن از عمد نگیره تا بچه اذیتش نکنه راحت بخوابه باشگاه بره کارای که ما هیچوقت مانعش نبودیم بهونه الکی بیاره روزی نیست ارزوی مرگش نکنم سه سال شبانه روز کمک برادرش وپدرش کرد خونه سه طبقه ساختن یه طبقه ندادن دست ما حتی گفتم اجاره میدم میدونی چی بهم گفت همین شوهراحمقم خونوادم برام می‌مونن دقیقا بچم سه ماهش شد زندگی من سیاه بود سیاهتر شد

میفهمم عزیزم ...منم ی شبایی گریه میکنم و دلتنگ میشم ... چاره ای نداریم عزیزم جز تحمل و ب امید خدا بهتر شدن اوضاع

مرگ برای این بشر کمه باید زجر بکشه باید تاوان اشکهای من وبچمو پس بده باید بسوزه همینطور که بچم تو تب میسوخت میتونست کنار بچش باشه رفت خونه باباش چون مادرش فشارش بالا رفته بود بااینکه همه بچه ها بالاسری بودن یه کلمه نگفت بچم مریضه منتظر اون روزی هستم زجر کشیدنش ببینم 

نه صبور نیستم مجبورم بخ این زندگی نکبتی ادامه بدم یه بابای دارم ازاین سگتر ونجس تر برای فرار از جاه افتادم تو چاه 

شبی نیست بچم بدون گریه بخوابه من باهاش حرف نمیزنم فقط زنگ میزنم بچم باهاش حرف بزنه شاید آدم بشه ولی سگ مهربونتر از این بشره بچه جاریم همسن بچه منه یه شب باباش شکار بود بچش بهونه باباش گرفت از کارش مرخصی گرفت اومد پیش بچش کلی آدم دورش بودن بعد مادرشوهرمیگم بدبخت طاقت دوری باباش نداره گفتم بچه من از سنگه گفت نه اون فرق داره گفتم آره باباش سگه

اول بابام بمیره بعد شوهرم بعد مادرشوهرم که آتیش انداخت توزندگیم نمیرن زجر بکشن ببینم تاوان میدن شاید مرحمی بشه به دل خون من وبچم

بچه دوساله زندانی کردن داره من رفتم حمام تو دستشویی حبسش کرده چرا جیش کرده تو خودش بعد یه شب بعدش برادرشوهر زنگ زده با خنده آره من خوابیدم بچم جیش کرده تو دهنم گفتم زنده هست گوشی رو بلندگو بود دست شوهرم بند بود گذاشت روبلندگو گفت یعنی چی وقتی جریان گفتم گفت اگر زیادیه بدین من گفتم برادرت زیادیه به مادرت بگو پسش بگیره خندید قطع کرد هر نری مرد نیست

خدا نگهدارش

مجوری موقعی که میاد پوشکش میکنم بدبخت هرچیم دعواش میکنه بیشتر میره سمتش

واه این دیگه چجور پدریه خاک تو سرش