کسایی ک شوهراتون شبا نیست …

تننهایی هم لازمه واقعا.استراحتی میکنیم

منم همسرم ۱۵ روز در ماه شیفت هست. میفهمم چی میگی، چه شبهایی که بچه ام مریض بود و تا صبح تنهایی بالای سرش نشستم و ۵ صبح پاشدم رفتم داروخانه براش دارو گرفتم یا روزی که خودم مریض شدم و همراه پسر ۶ ساله ام رفتم دکتر و گوشی دادم دستش تا سرمم تموم شه، یادم نمیره فشارم روی ۸ بود و دنیا جلوی چشام تیره و تار تا برسم به درمونگاه و پسرم دستامو گرفته بود تا نیفتم زمین، چه میشه کرد زندگی همینه ،

منم از وقتی دخترم دنیا اومد شب کار شد الان۶ساله ولی خب صبح میادش نه اینکه کلا نباشه یه هفته

اینطور سخته واقعا مخصوصا که بچه دلتنگی میکنه ولی چاره چیه 

خداروشکر کن یه بچه کنارت هست تنهای تنها نیستی من اگه تنها بودم وهم وخیال برم می‌داشت تا یکسال اول که از ترس اصلا بند نمیشدم یا مادریا مادرشوهر هرشب باید یکیشون رو میکشوندم خونمون بعد دیگه دیدم نمیشه اینطور اونام گناه دارن الکی گفتم نمیترسم وعادت کردم ولی ساعت ۱۱ که رد میشد هر صدایی که می‌شنیدم هزارتا فکر وخیال به سرم‌میزد همش گوشی تلفن دستم بود چند بارم بابا یاداداشمو نصف شب کشوندم خونمون اونام با سرعت زیاد یه نیم ساعتی با ماشین فاصله دارن بعد دیگه به صدا هم بی توجه شدم چراغا وتلوزیون هم قبلا روشن میذاشتم الان دیگه خاموشه ولی مرتب آیت الکرسی میخونم شما اگه خونه آپارتمانی هستید خداروشکر کنید بابت این موضوع 

ان شاءالله دل خودت و بچه‌ت به آرامش برسه. شما باز بزرگی و شرایطو میفهمی ولی بچه واقعا درک درست و کاملی نداره و بیشتر اذیت میشه  ان‌شاءالله هرچه زودتر مشکلتون حل بشه و خودتو و بچه‌ت همیشه در کنار هم شاد و موفق باشین 

مطمئن باش یه روزی پدر و شوهر و مادرشوهرت تقاص پس میدن. چون بچه پاک و بی گناهه و برای شکستن دلش، جواب سختی باید بدن 

مادرشوهر دخترعموم خیلی اذیتشون میکرد آخرش مریض شد و دکترا جوابش کردن و اومد از دخترعموم حلالیت گرفت و اعتراف کرد که هر کاری تونسته کرده بود تا پسرش طلاق بگیره مثلا طلسم و دعا گرفته بود و میگفت پشیمونه. آخرشم مرد.  شوهر دخترعمومم بعد از یه مدت خودکشی کرد. برای دخترعموم هم خوشحالم چون از دستشون راحت شد و هم ناراحتم چون چند سال از عمرشو بیهوده کنار اینا گذروند