منم نمیگفتم
انقدر نگفتم که شوهرم فکر میکرد خانوادش هیچ بدی ندارن
باورت میشه یه روز خودش گفت از حرف نزدنت میترسم هیچ وقت هیچی نمیگی میترسم یه جا همش خالی کنی
حالا چرا من نمیگفتم که قضیه بخوابه و ناراحتی درست نشه
ولی مادرشوهرم برعکس من بود در لحظه گزارش رد میکرد
خب طبیعتا به نفع خودشم تعریف میکرد
از یه جایی به بعد فهمیدم هر چی شد اول خودمم که باید به شوهرم بگم نه اون